راحل

/rAhel/

معنی انگلیسی:
traveller

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

راحل. [ ح ِ ] ( ع ص ) کوچ فرما. ج ، رُحَّل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوچ کننده : این چه خطب و خطر بود که نازل گردید و چه نصر وظفر بود که راحل گشت ؟ ( ترجمه تاریخ یمینی ص 443 ).

راحل. [ ح ِ ] ( اِخ ) نام مادر یوسف علیه السلام. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به راحیل شود.

فرهنگ فارسی

کوچ کننده
( اسم ) کوچ کننده رحلت کننده کوچنده جمع راحلین .
نام ما در یوسف علیه السلام .

فرهنگ معین

(حِ ) [ ع . ] (اِفا. ) کوچ کننده ، رحلت کننده . ج . راحلین .

فرهنگ عمید

۱. کوچ کننده.
۲. [مجاز] وفات یافته.

پیشنهاد کاربران

گذار نموده مانند ستاره هاو سیارات چند قرن یکبار
معنای مجاز آن وفات و درگذشت میباشد. فوت شده، از میان ما رفته
ازمیان گذشته

بپرس