راحب
لغت نامه دهخدا
چو برپای بودی سرانگشت او
ز زانو فروتر بدی مشت او.
و بروایتی گویند درازانگل از بهر آن گفتند که غارت بدور جایگاه کردی در جنوب و مشرق و روم. و او را پسری بود نامش ساسان و دختری همای. و دختر راحب از نسل رحبعم بن سلیمان بزنی کرد نام او ابردخت و او از جمله اسیران بیت المقدس بود بهمین سبب بهمن فرمود که بیت المقدس آباد بازکردند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 30 ). و رجوع به فارسنامه ابن بلخی ص 54 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید