راجر ورنون اسکروتن ( به انگلیسی: Roger Scruton ) ( متولد ۲۷ فوریه ۱۹۴۴ – مرگ ۱۲ ژانویه ۲۰۲۰ ) فیلسوف بریتانیایی در زمینه زیبایی شناسی و فلسفه سیاسی بود. . او از مهم ترین نظریه پردازان محافظه کاری سنتی بود.
... [مشاهده متن کامل]
راجر اسکروتن از مخالفان سرسخت علم گرایان از یک سو و مارکسیست ها از سوی دیگر بود. از نظر او علم به تنهایی قادر به حل تمام مشکلات بشر نیست، از طرف دیگر او به علومی مانند روان شناسی فرگشتی توجه داشت و از این رو مفاهیمی مانند مهندسی اجتماعی یا برابری طلبی محض را نیز برنمی تابد. به عنوان مثال وی در دفاع از علوم انسانی و نقد علم ( طبیعی ) گرایان می گفت «تفسیر فرایندی ست که هنگام دیدن تصویری که پیش روی ماست، از ما سر می زند. زمانی که نوبت به ویژگی های ظریف انسانی، ناگفته های مسئولیّت پذیری و رازهای شادی و اندوه می رسد برای تفسیر درست موضوع به راهنما و مطالعه نیاز داریم؛ و این چیزی ست که علوم انسانی فراهم می کند، از همین رو، زمانی که پژوهشگران ادّعای پرداختن به آنها را دارند و پیش وند «عصبی» به آنها می چسبانند، باید در انتظار پژوهشی مهمل باشیم. » وی همچنین از منتقدان فمینیسم بود، از نظر وی فمینیسم نگرشی افراطی است که روابط بشری را دچار اختلاف می کند. «زمانی که زنان «هویّت جنسی» خود را آن گونه که فمینیست ها پیشنهاد می کنند، وضع نمایند، برای مردان غیرجذاب خواهند شد – یا تنها به عنوان ابژه ای جنسی جذّاب خواهند بود؛ و زمانی که مردان دست از آقامنشی بردارند، برای زنان غیرجذّاب خواهند شد. آن روز است که همراهی جنسی از جهان رخت برمی بندد؛ و اینجاست که وظیفهٔ نجات جوانان از این تجویز به اخلاق گراهای سنّتی می رسد، تا گذشتهٔ ندیده را دور از چشم پاسبان های فمینیست به گوش های مشتاق و مبهوت برسانند – این حقیقت که جنسیّت به راستی یک برساخت است، امّا برساختی شامل هر دو جنس، که برای موفقیّت در ساختنش، باید با پشتیبانی دوسویه عمل کنند. بنا به تجربهٔ من، جوانان با شنیدن این که انقلاب جنسی ممکن است اشتباه بوده باشد، این که زنان می توانند با حیا باشند و این که مردان می توانند به سلامتی آقامنشی شان یک گیلاس بنوشند، نفس راحتی می کشند. »
راجر اسکروتن همچنین از طرفداران بازار آزاد و از منتقدین سرسخت افرادی همچون توماس پیکتی است: «پیکتی پیشنهاد می کند که نابرابری ها منتهی به انقلاب ها می شوند و این امر – با ادامه یافتن انتقال ثروت از فقرا به ثروتمندان - موجب می شود که موقعیت حتی انفجاری تر هم بگردد. اما، حتی اگر این برای فرانسه درست باشد، در آمریکا چنین نیست. پژوهش ها پیشنهاد می کنند که آمریکایی ها، به شرطی که آن را راهی برای بهتر کردن شرایط خودشان بدانند، با خوشحالی با نابرابری زندگی می کنند. اگر ما واقعاً با فقر مخالفیم، پس باید تمام آنچه را که برای بالا آوردن مردم از آن لازم است، از جمله نابرابری را تحمل کنیم. یک نظرسنجی انجام شده توسط مک لاگین و همکاران ( برای YG نیویورک ) به این نتیجه دست یافت که آمریکایی ها به نسبت دو به یک ( ۶۴ درصد به ۳۳ درصد ) گسترش رشد اقتصادی را به کمتر کردن شکاف میان فقیر و غنی ترجیح می دهند. در سال ۱۹۹۰، گالوپ از آمریکایی ها پرسید که آیا کشور از داشتن طبقه ای ثروتمند بهره خواهد برد. ۶۲ درصد پاسخ مثبت دادند. در ۲۰۱۲، ۶۳ درصد جواب موافق داشتند؛ بنابراین، به نظر می رسد که اغلب آمریکایی ها به شیوهٔ همه یا هیچ اقتصاددانان جناح چپ فرانسوی نمی اندیشند. آنها به این باور نیستند که ثروتمندان به خاطر این که فقرا فقیرند، ثروتمندند. آنها نمی خواهند که ثروت را از دست ثروتمندان بگیرند، آنها می خواهند برای خود ثروت خلق نمایند. این راه حل پیکتی نیست. برای او نابرابری شر اصلی است و بایستی با توقیف هموارهٔ ثروت بر آن غلبه نمود. برای انجام این کار او مالیات بر ثروت را از طریق نرخ مالیات ۸۰ درصد بر بالاترین درآمدها پیشنهاد می کند: به عبارت دیگر با استفاده از همان نوع سیاست هایی که دولت های سوسیالیست فرانسوی در ناشادترین کشور اروپا معرفی نموده اند. پیکتی دیگر نمی پرسد که چه اتفاقی برای این ثروت توقیف شده می افتد. چه کسی آن را در اختیار می گیرد، با چه هدفی و چه تأثیری خواهد داشت؟ پاسخ روشن است: ثروت گرفته شده از دست ثروتمندان برای اهداف سیاسی به کار گرفته خواهد شد. به جای این که تبدیل به کالاها و خدمات شهروندان آزاد از عقاید سیاسی گردد، به شکل قدرت سیاسی حفظ می گردد: قدرت سیاست مداران سوسیالیست و مشاوران آنها بر مردمی که از آنها مالیات می گیرند. در چنین کشوری که در آن ثروت توقیف می شود، همان اندازه انباشتگی ثروت وجود دارد که در اقتصاد بازار قدیمی. اما این انباشتگی های کالاهایی نخواهد بود که به طور مکرر از طریق توافقات آزاد انتشاریافته و دوباره تقسیم می شوند. انباشتگی قدرت در دست «مشاوران کارشناس» خواهد بود: به عبارت دیگر، در دست افرادی مانند پیکتی؛ و در چنین موردی واقعاً مسیر یک طرفهٔ برای دارایی وجود خواهد داشت، زیرا تمام قدرت جمع شده در کشور از باقی ماها دزدیده خواهد شد. »
... [مشاهده متن کامل]
راجر اسکروتن از مخالفان سرسخت علم گرایان از یک سو و مارکسیست ها از سوی دیگر بود. از نظر او علم به تنهایی قادر به حل تمام مشکلات بشر نیست، از طرف دیگر او به علومی مانند روان شناسی فرگشتی توجه داشت و از این رو مفاهیمی مانند مهندسی اجتماعی یا برابری طلبی محض را نیز برنمی تابد. به عنوان مثال وی در دفاع از علوم انسانی و نقد علم ( طبیعی ) گرایان می گفت «تفسیر فرایندی ست که هنگام دیدن تصویری که پیش روی ماست، از ما سر می زند. زمانی که نوبت به ویژگی های ظریف انسانی، ناگفته های مسئولیّت پذیری و رازهای شادی و اندوه می رسد برای تفسیر درست موضوع به راهنما و مطالعه نیاز داریم؛ و این چیزی ست که علوم انسانی فراهم می کند، از همین رو، زمانی که پژوهشگران ادّعای پرداختن به آنها را دارند و پیش وند «عصبی» به آنها می چسبانند، باید در انتظار پژوهشی مهمل باشیم. » وی همچنین از منتقدان فمینیسم بود، از نظر وی فمینیسم نگرشی افراطی است که روابط بشری را دچار اختلاف می کند. «زمانی که زنان «هویّت جنسی» خود را آن گونه که فمینیست ها پیشنهاد می کنند، وضع نمایند، برای مردان غیرجذاب خواهند شد – یا تنها به عنوان ابژه ای جنسی جذّاب خواهند بود؛ و زمانی که مردان دست از آقامنشی بردارند، برای زنان غیرجذّاب خواهند شد. آن روز است که همراهی جنسی از جهان رخت برمی بندد؛ و اینجاست که وظیفهٔ نجات جوانان از این تجویز به اخلاق گراهای سنّتی می رسد، تا گذشتهٔ ندیده را دور از چشم پاسبان های فمینیست به گوش های مشتاق و مبهوت برسانند – این حقیقت که جنسیّت به راستی یک برساخت است، امّا برساختی شامل هر دو جنس، که برای موفقیّت در ساختنش، باید با پشتیبانی دوسویه عمل کنند. بنا به تجربهٔ من، جوانان با شنیدن این که انقلاب جنسی ممکن است اشتباه بوده باشد، این که زنان می توانند با حیا باشند و این که مردان می توانند به سلامتی آقامنشی شان یک گیلاس بنوشند، نفس راحتی می کشند. »
راجر اسکروتن همچنین از طرفداران بازار آزاد و از منتقدین سرسخت افرادی همچون توماس پیکتی است: «پیکتی پیشنهاد می کند که نابرابری ها منتهی به انقلاب ها می شوند و این امر – با ادامه یافتن انتقال ثروت از فقرا به ثروتمندان - موجب می شود که موقعیت حتی انفجاری تر هم بگردد. اما، حتی اگر این برای فرانسه درست باشد، در آمریکا چنین نیست. پژوهش ها پیشنهاد می کنند که آمریکایی ها، به شرطی که آن را راهی برای بهتر کردن شرایط خودشان بدانند، با خوشحالی با نابرابری زندگی می کنند. اگر ما واقعاً با فقر مخالفیم، پس باید تمام آنچه را که برای بالا آوردن مردم از آن لازم است، از جمله نابرابری را تحمل کنیم. یک نظرسنجی انجام شده توسط مک لاگین و همکاران ( برای YG نیویورک ) به این نتیجه دست یافت که آمریکایی ها به نسبت دو به یک ( ۶۴ درصد به ۳۳ درصد ) گسترش رشد اقتصادی را به کمتر کردن شکاف میان فقیر و غنی ترجیح می دهند. در سال ۱۹۹۰، گالوپ از آمریکایی ها پرسید که آیا کشور از داشتن طبقه ای ثروتمند بهره خواهد برد. ۶۲ درصد پاسخ مثبت دادند. در ۲۰۱۲، ۶۳ درصد جواب موافق داشتند؛ بنابراین، به نظر می رسد که اغلب آمریکایی ها به شیوهٔ همه یا هیچ اقتصاددانان جناح چپ فرانسوی نمی اندیشند. آنها به این باور نیستند که ثروتمندان به خاطر این که فقرا فقیرند، ثروتمندند. آنها نمی خواهند که ثروت را از دست ثروتمندان بگیرند، آنها می خواهند برای خود ثروت خلق نمایند. این راه حل پیکتی نیست. برای او نابرابری شر اصلی است و بایستی با توقیف هموارهٔ ثروت بر آن غلبه نمود. برای انجام این کار او مالیات بر ثروت را از طریق نرخ مالیات ۸۰ درصد بر بالاترین درآمدها پیشنهاد می کند: به عبارت دیگر با استفاده از همان نوع سیاست هایی که دولت های سوسیالیست فرانسوی در ناشادترین کشور اروپا معرفی نموده اند. پیکتی دیگر نمی پرسد که چه اتفاقی برای این ثروت توقیف شده می افتد. چه کسی آن را در اختیار می گیرد، با چه هدفی و چه تأثیری خواهد داشت؟ پاسخ روشن است: ثروت گرفته شده از دست ثروتمندان برای اهداف سیاسی به کار گرفته خواهد شد. به جای این که تبدیل به کالاها و خدمات شهروندان آزاد از عقاید سیاسی گردد، به شکل قدرت سیاسی حفظ می گردد: قدرت سیاست مداران سوسیالیست و مشاوران آنها بر مردمی که از آنها مالیات می گیرند. در چنین کشوری که در آن ثروت توقیف می شود، همان اندازه انباشتگی ثروت وجود دارد که در اقتصاد بازار قدیمی. اما این انباشتگی های کالاهایی نخواهد بود که به طور مکرر از طریق توافقات آزاد انتشاریافته و دوباره تقسیم می شوند. انباشتگی قدرت در دست «مشاوران کارشناس» خواهد بود: به عبارت دیگر، در دست افرادی مانند پیکتی؛ و در چنین موردی واقعاً مسیر یک طرفهٔ برای دارایی وجود خواهد داشت، زیرا تمام قدرت جمع شده در کشور از باقی ماها دزدیده خواهد شد. »