راء

لغت نامه دهخدا

( رآء ) رآء. [ رِ ] ( ع مص ) مراآة. کاری برای دیدار کسی کردن. ( تاج المصادر زوزنی ).
راء. ( ع اِ ) نام حرف ر. || یک نوع درختی است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کف دریا. ( کشف اللغات ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || کنه ای بزرگ و ضخیم. ( کشف اللغات ) ( ناظم الاطباء ). || لغتی است در رای. رجوع به رای شود. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

راء
تَرَاءَا
ظَهَر
تَبَیَّن
بان
رأی ( در فرهنگ معاصر ) کنایة از ظهور فکر وایده از ذهن=اظهار نظر=اعلان فکر
این معنی امروزی دوهزارسال قبل به این معنی نبود.
برای درک کلمات قرآن عربی مبین باید به معانی کلمات دوهزار قبل رجوع شود نه لغتنامه های معاصر ( امروزی یا صد سال قبل ) .
...
[مشاهده متن کامل]

. . .
فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ61
. . .

بپرس