رئیسه

/ra~ise/

معنی انگلیسی:
feminine of master

لغت نامه دهخدا

( رئیسة ) رئیسة. [رَ س َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث رئیس. رجوع به رئیس شود.
- اعضاء رئیسه ؛ اندامهای مهم تن. دل و دماغ و جگر و خایه را گویند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
- هیأت رئیسه ؛ اعضای برجسته وعالی رتبه یک مؤسسه یا شرکت یا انجمنی ، مانند هیأت رئیسه مجلس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مونث رئیس رئیسه دیر . یا رئیسه اعضای بدن اعضای مهم بدن انسان و حیوان .

فرهنگ عمید

= رئیس

پیشنهاد کاربران

رئیسه : به باور بعضی نام مادر نظامی رئیسه بوده است به استناد به بیت زیر :
گر مادر من رئیسه ی کرد / مادر صفتانه پیش من مرد .
دکتر برات زنجانی این نظر را قبول ندارد و در این مورد می نویسد : ( ( ظاهراً مادر نظامی فرزند یکی از روسای کرد بوده است بعید است که تصور کنیم نام مادرش" رئیسه "بوده باشد زیرا نامیدن زنان به رئیسه دیده نشده اما ممکن است لقب گونه ای باشد از قبیل خان و خانوم و بیک و بیکم و رئیس و رئیسه. ) )
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس