رئیس قبیله
جدول کلمات
مترادف ها
سالار، خیلتاش، سر دسته، رئیس قبیله
سالار، رئیس، رئیس قبیله، شیخ، رئیس خانواده
سالار، رئیس، رئیس قبیله، مرشد، شیخ، رئیس خانواده
پیشنهاد کاربران
کهف القوم ؛ مهتر و معتمد ایشان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .
سیدالقوم ؛ مهتر طائفه.
ام القوم. [ اُم ْ مُل ْ ق َ ] ( ع اِ مرکب ) رئیس قوم. ( از لسان العرب ) سردار قوم. ( منتهی الارب ) .
بیگ ، و رئیس ایل ، ایل بیگ ، ، در چند صده اخیر واژه خان و ایلخان بویژه در دوره قاجار جایگزین بیگ و ایل بیگی شد ، ،
برای ایران شاه انقلاب مشروطه جمهوری اسلامی و رئیس قبیله انقلاب مشروطه جمهوری اسلامی را بسازید. که نباید حکومت کند.
ایلخان
ایل بیگ