ذیوطالس

لغت نامه دهخدا

ذیوطالس. [ ی ُ ل ِ ] ( اِخ ) ذیُوطالیس ( اِخ ) در تاریخ الحکمای قفطی آمده است در شرح حال ارسطو: و لمّا حضرته الوفات قال انّی قد جعلت وصیتی ابداً فی جمیع ما خلفت الی انطیبطرس و الی ان تقدم نیقاترفلیکن ارسطومانس و طیمرخس و ابرخس و ذیوطالیس عانین بتفقد مایحتاج الی تفقده و العنایة بما ینبغی ان یعنوا به... ( تاریخ الحکماء چ لیبسک ص 32 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس