ذی پنبه
لغت نامه دهخدا
گرمی مجلس منصور و سماعش بنگر
رقص ذی پنبه و حلاج تماشا دارد.
- انتهی. علت این که کلمه را با ذال ( نه با زاء ) آورده است معلوم نیست و از مجموع این بر می آید که پهلوان پنبه یعنی مرد به پنبه گرفته باحلاج میرقصد و حلاج با زدن کمان در حین رقص رفته رفته پهلوان را از پوشش خود یعنی پنبه عور می کند. این بازی در زمان ما متروک است و من ندیده ام لکن اطفال نوعی بازی دارند که پنبه محلوج درازی را بنوک بینی چسبانند و پیاپی بوزن آواز کمان حلاج گویند پن پن زی پنبه و تا این کلمات بر زبان دارند پنبه مذکور از اثر بیرون شدن و فرورفتن نفس بنحوی خاص بجنبش و رقص باشد.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) کسی که نقش پهلوان پنبه را بازی کند.
۳. (اسم، صفت ) کسی که هنگام پنبه زدن حلاج به آهنگ کمان او برقصد و دیگران با همان آهنگ بخوانند: «پن پن زیپنبه»: گرمی مجلس منصور و سماعش بنگر / رقص ذی پنبه و حلاج تماشا دارد (اشرف: لغت نامه: ذی پنبه ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید