ذی ربط

/zirabt/

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] (ص مر. ) دارای رابطه با موضوع مورد نظر.

پیشنهاد کاربران

وابسته
مربوطه
چیزی که مربوطه به کسی یا شخصی شود .
مثال: پروندهٔ فساد مالی، به قاضی ذی ربط ارجاع داده شد.
قاضی ذی ربط: قاضی ای که مرتبط با همان پرونده است.
وابسته
ذی = دارای
ربط = ربط
زیر مجموعه - دارای رابطه
به معنی وابسته بودن
وابسته - زیردست -
دارای پیوند - دارای وابستگی
زیر پیوسته - زیریاب - زیرپیوند.
مرتبط
مسعول، زیر مجموعه
بمعنی مربوطه مربوط بودن به یک کس یا یک چیز
ذی ربط
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس