ذکی. [ ذَ کی ی ] ( ع ص ) مرد تیزخاطر. دل تیز.( مهذب الاسماء ). تیزدل. زیرک. ( دهار ). تیزطبع. ( غیاث اللغات ). المعی . هوشیار. هوشمند. تیزهوش. زودیاب. تیزیاب. تیزویر. ج ، اذکیاء. مقابل بلید : والا وجیه دین که سپهدار شرق و چین فخر آرد از تو نائب فرزانه ذکی.
سوزنی.
این چنین کس گر ذکی مطلق است چونش این تمییز نبود احمق است.