ذکر حسن کلمه ترکیبی از دو کلمه ذکر یعنی بیان کلمات وجملات مهم که برای یادگیری عرف مثبت را تداعی کرده است اما حسن تمام واکمن مزایا ورفتار نکو واعمال بهتر میباشد پس در این ایام که محرم بوده با ذکر مصیبت
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
آقاجان امیر المومنین امام انس جن وآشنا درک آنها را جریه دار کردن نه مناسب نه درست میباشد چشم نگارنده پر زاشک هست وبا شنیدن جفا بر اجداد خود وفاطمه طایفه شعور ودین آن از سوی مالک ملک امر ذکر حسن آرامشی فزاینده گر نباشد لا اقل عمل به امر واطاعت از ارباب عقل وشعور وفهم کار آمد خواهد بود دوست دارم در این وقت یک اتفاق وخاطره برای شما ثبت نمایم دوسال پیش روزی تلف زنگ خود را به صدا در آورد وبنده گوشی را که بر داشتم یکی از ماموران نیروی معلوم الحال که مشهور به تهمت دروغ بهتان وآزار واذیت مردم میباشد. گفت که خودرو شما اینجاست بیا وببر وبنده به جهت احترام ونیز عقیده به تسری حسن عمل ورفتار قبول نمودم وبه استحمام وپوشیدن البسه مناسب دیدار یک افسر پلیس درنگ نمودم ایشان که زنگ زدند گفتم عزیز من شما یک مقام هستی مناسب نبود با البسه معمولی وموی سر ژولیده به خدمت برسم وبا دختر خود به آن خراب شده که کلانتری منحوس ۱۳ در استان آذربایجان غربی میباشد رفتیم. در ورودی خوابگاه کلانتری خودرو آمبولانس به انتظار ایستاده بود . ورانندگی خواست مرا دستگیر کند من کنار دختر خردسالم فکر کردم که ملجأ رسیدگی به ظلم یعنی کلانتری ۱۳ که با خاک یکسان شود وماموران آن از امام حسین سیلی بخورند وبشنوم داخل آن خرابه شدیم. من دیدم عمه دخترم که بویش از کره زمین محو شود آنجاست به مرز مرگ رسیده بودم مامورین به من تهمت دزدی زدند اگر زمین خدایی هست یا من باید آبرویم در جهان حفظ ویاد آور شود ودر نعمت خوش زندگی غرق شوم ویا آن مامورین خاطی در خون خود غلطان شوند ونفرین بر خطاکار ودرحال اظهار یک افسر مبنی برنبود الله مرا به فکر واداشت که اگر اللهی هست من مامور این همه جنایت کرده ام وترا پیش دخترت دستگیر ومزاحم خواندن دعای عهد شده ام پس مرا چرا نگرفته و۱۰ نفری مرا گرفتند ودست بند زدند من از خدامی پرسم در جبه های جنگ که برایت جان دادم چانه مرا شکستند وبرای خاطر اسمت عفو نمودم پس کی به داد مظلوم خواهی رسید کنون که آمده ام به این خانه تا بمیرم واز دنیایی که تو خلق کردی راحت بشوم بهشت تو ارزانی خودت باد. تو با جهنم روزگار ما را به فنا دادی نه توانستیم عشق زندگی مناسب ودرخور توجه بیابیم چون مامور منصوب به تو هرگونه ارتباط ما با مکمل خود را ارتباط مشکوک جنسی قلمداد می کند ودستگیر میشویم تو هر گونه ارتباط مناسب در آمینه را برای اینکه همدیگر ا ببینیم وبشناسیم قدغن کرده ای واز طرفی من بنده به تو هرچه دادم حتی گفی که امام زمان وولی من توهستی ومن گفتم دخترم را به کنیزی تو قصد کرده ام اما توپاز از دادن یک بانوی مناسب ازدواج طفره رفتی من برایت جشن تولد گرفتم وبرایت گل خریدم وگفتی که من از آسمان خانه ها را خون میبینم چون مردم به نوع مقاربتی که در رو ز توصیه نمودم نباشد وشب از را ه خود به کشتزار وارد شوید را زیر پاگذاشتن آن وتنها خانه ترا خانه میبینم. ان ایام مرا گفته بودی دم نزن تا این دیوانه را که می گیرند مسجل شود خیانتکار کیست اما روی زمین نوشتند آخر آن دیوانه آنقدر می خورد که صدای کریه تخلیه روده او خون مرا به جوش می آورد پس مزاح دخترم بود ونوشتن رو ۲۶ خواهد رفت. واو گفت که یا باید این خردسال را بیرون کنی ویا که من میروم ازدواجی که از ابتدا به ساکن عقد آن باطل بود باز دوران طلاق عطفی ازشروع شد اصلا از اول روزی که این خانم آمد به خانه خواهرش رفت ومشکل ما شروع شد واو خیلی کم در این خانه بود آیا عوض در خون غلطان شدن فرزند خاک وطن این بود که دختری به سرباز کشور نرسد این انصاف است. ادامه دارد. باشرف خود امضا میکنم که در انحال به وزارت اطلاعات جمهوری اسلام زنگیدم که دارند مرا به قصد کشت به جای نامعلوم میبرند پس گفتند در حیطه اختیارات مانیست ومن گفتم ما می خواهیم یعنی ارکان ملکوت می خواهد مطمعن شود که من به شما زنگ زدم ومعلوم نیست حیطه مسئولیت شما چیست آخر من معجزات الهی را در دنیا به سبب امانتداری واجبات آن پخش وچه قدر انسان که ایمان آورده واز گفتن عالم غیب چیست توبه نموده تو پس چه کسی را مواظب هستی حقوقی که میگیری گوارای وجودت نباشد . وگفتم می خواهیم ثبت شود که ما زنگ زدیم وشما نیامدید پس آن اداره منحل اعلام می شود من به عنوان ولی امر منصوب اداره اطلاعات را در محرم همین سال که الان موید آن باشد منحل اعلم میکنم. وحدانیت من با اعلام انحلال آن اثبات وگرنه بدانی من کذاب هستم.