ذومعنیین
لغت نامه دهخدا
بهر اندیشه چندان ریختم در
که کرده عالمی را گوشها پر.
گوشها دو معنی حقیقی دارد یکی جمع گوش دیگری جمع گوشه. و هر دو معنی تام و مراد متکلم است. مثال ذوالمعانی. شعر:
چو برق میگذرد پیش چشم ما خندان
بدان نظر که ز ما چشمها روان دارد.
لفظ چشمها سه معنی دارد. یکی آنکه گریان گردد. دوم آنکه جویها روان گردد. سوم آنکه از حیرت چشمها رود. و هر سه معنی مراد متکلم است. وذوالمعنیین غامض تعریف این تعریف ذوالمعنیین است الاآنکه اینجا یک معنی بلغت دیگر است. مثاله ، شعر:
بر سر آب بوده ایم که شاه
ناگهان [در] رسید بر سرما.
لفظ ما در فارسی جمع متکلم است و در عربی بمعنی آبست. و هر دو معنی مراد متکلم است مثال دیگر. شعر:
پایمردی او ز عظم صفات
زده اینک به روی عزی لات.
لات در عربی نام بتی است و در هندی لگد را گویند. و هر دو معنی مستقیمند. کذا فی جامع الصنایع. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید