ذومعنیین

لغت نامه دهخدا

ذومعنیین. [ م َ ن َ ی َی ] ( ع ص مرکب ) خداوند دو معنی. صاحب دو مراد. دارای دو مقصود و منظور. ذووجهین. ( کلمة. کلام ). نزد بلغاء آن است که لفظ مشترک مشتمل بر دو معنی تام باشد و آن هر دو معنی یا حقیقی باشند یا مجازی و یا یکی حقیقی و دیگری مجازی و هر دو معنی مراد متکلم باشد. و اگر لفظ مشترک مشتمل بر زیاده از دو معنی باشد آنرا ذوالمعانی گویند. مثال ذومعنیین. شعر:
بهر اندیشه چندان ریختم در
که کرده عالمی را گوشها پر.
گوشها دو معنی حقیقی دارد یکی جمع گوش دیگری جمع گوشه. و هر دو معنی تام و مراد متکلم است. مثال ذوالمعانی. شعر:
چو برق میگذرد پیش چشم ما خندان
بدان نظر که ز ما چشمها روان دارد.
لفظ چشمها سه معنی دارد. یکی آنکه گریان گردد. دوم آنکه جویها روان گردد. سوم آنکه از حیرت چشمها رود. و هر سه معنی مراد متکلم است. وذوالمعنیین غامض تعریف این تعریف ذوالمعنیین است الاآنکه اینجا یک معنی بلغت دیگر است. مثاله ، شعر:
بر سر آب بوده ایم که شاه
ناگهان [در] رسید بر سرما.
لفظ ما در فارسی جمع متکلم است و در عربی بمعنی آبست. و هر دو معنی مراد متکلم است مثال دیگر. شعر:
پایمردی او ز عظم صفات
زده اینک به روی عزی لات.
لات در عربی نام بتی است و در هندی لگد را گویند. و هر دو معنی مستقیمند. کذا فی جامع الصنایع. ( ازکشاف اصطلاحات الفنون ).

فرهنگ فارسی

خداوند دو معنی صاحب دو مراد .

فرهنگ عمید

در بدیع، شعری که دو معنی یا بیشتر از آن استنباط می شود، مانند این شعر: آن سیل که دوش تا کمر بود / امشب بگذشت خواهد از دوش (سعدی۲: ۴۷۴ ). از دوش دوم دو معنی استنباط می شود یکی معنی دیشب و دیگر معنی کتف و شانه.

پیشنهاد کاربران

بپرس