ذوقی بسطامی
لغت نامه دهخدا
برخاست ز مرغ سحر صفیر
خیز ای ختنی ترک بی نظیر
که سالهاست گفته ام سهواً بنام او نوشته دیدم همانا مشتبه گردیده است و سهو کرده اند باری این اشعار از اوست در شکایت از روزگار و عدم مساعدت طالع گفته :
بازی گیتی بروزگار مرا
خوار کند دور روزگار مرا
داشت ز راحت پیاده ام چو بدید
بکمیت هنر سوار مرا
از خرد و علم و نظم و نثر چه سود
هیچ نیفزود زین چهار مرا
هیچ نبینم رخ ظفر چو بود
با سپه فتنه کارزار مرا
باغ خرد را منم بهار دریغ
کایچ نروید ازین بهار مرا
قدرشعیرم نمانده در بر خلق
تا شده این شاعری شعار مرا
در صفت فصل خزان و مدح وزیر سلطان گفته :
برسر سبزه می سرخ فراده که دگر
مهرگان باز درآمد سپس شهریور
بیش می نوش چو بینی اثر باد خزان
فرش مینا همه بسترد و بگسترد بزر
بر گل و سبزه همیدون بغنیمت می نوش
که نماند بهمه سال گل تازه و تر
سطح پیروزه نمودی ز مطر ابر بهار
کهربا گون شود آن سطح به آبان ز مطر
باغ را از اثر باد هزاران خطر است
هم ازو داشت بنوروز دو صد گونه خطر
گر گل و سبزه بپژمرد ببستان چه غم است بیشتر بخوانید ...
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید