ذوحسا

لغت نامه دهخدا

ذوحسا. [ ح ُ ] ( اِخ ) وادیی است بزمین شربة از دیار عبس و غطفان. لبید گوید:
و یوم اجازت قلة الحزن منهم
مواکب تعلو ذا حساً و قنابل ُ
علی الصرصر انیات فی کل رحلة
و سوق عدال لیس فیهن مائل
و کنانةبن عبد یا لیل گوید:
سقی منزلی سعدی بدمخ و ذی حساً
من الدلونوء مستهل و رائح
علی ماعفا منه الزمان و ربما
رعینا به الایام و الدهر صالح
سقاط العذاری الوحی الانمیمة
من الطرف مغلوباً علیه الجوانح.
( معجم البلدان یاقوت باب حاء و سین ).
وابن الاثیر در المرصع گوید، معتمرین از اینجا احرام بندند.

پیشنهاد کاربران

بپرس