ذوب شدن


برابر پارسی: آب شدن، گداختن

معنی انگلیسی:
ablate, melt

واژه نامه بختیاریکا

پِزَوهِستِن؛ تَوِستِن؛ تُهرِستِن؛ تهِستِن؛ تکستن؛ چیرستن

مترادف ها

fuse (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن

fuze (فعل)
امیختن، مخلوط کردن، گداختن، ترکیب کردن یا شدن، فتیله گذاشتن در، فیوزدارکردن، ذوب شدن

فارسی به عربی

مصهر

پیشنهاد کاربران

از حال جامد به سیال بدل شدن:
فلز ) گداختن - ( ذوب آهن: آهن گداز )
یخ و برف ) آب شدن
گداختن . . . . . .
Getting melted

بپرس