دیکشنری
مترجم
بپرس
ذوالقربی
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
ذوالقربی. [ ذُل ْ ق ُ با ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب ) خداوند نزدیکی رحم. خویش. خویشاوند. ج ، ذوی القربی.
فرهنگ معین
( ~. قُ با ) [ ع . ] (اِمر. ) خویش ، خویشاوند، جِ ذوی القربی .
فرهنگ عمید
صاحب نزدیکی و خویشی، خویشاوند، خویش.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها