ذوالخرق

لغت نامه دهخدا

ذوالخرق. [ ذُل ْ خ ِ رَ ] ( اِخ ) نام اسپ عبادبن حارث است.

ذوالخرق. [ ذُل ْ خ ِ رَ ] ( اِخ ) ابن شریح بن سیف. شاعری است از عرب. یا ابن شریح بن ارام بن دارم. یکی از شعرای جاهلیّت. ذکره ابن حبیب فی تسمیة شعراءالقبائل. ذکره الاَّمدی. ( از المرصّع ابن الاثیر ).

ذوالخرق. [ ذُل ْ خ ِ رَ ] ( اِخ ) الطهوی. لقب دیناربن هلال است. و ظاهراً او همان قرط یا ابن قرط طهوی باشد.

ذوالخرق. [ ذُل ْ خ ِ رَ ] ( اِخ ) لقب خلیفةبن جمل است.

ذوالخرق. [ ذُل ْ خ ِ رَ ] ( اِخ ) قرط، یا ابن قرط طهوی ، شاعری قدیم است از عرب. رجوع به ذوالخرق الطهوی شود.

ذوالخرق. [ ذُل ْ خ ِ رَ ] ( اِخ ) نعمان بن راشدبن معاویةبن وهب بن عبد الأشهل ، سیّد بنی عمیره است. ذکره ابن الکلبی. ( از المرصّع ).

ذوالخرق. [ ذُل ْ خ ِ رَ ] ( اِخ ) یَربوعی. شاعری جاهلی از عرب از بنوصیربن یربوع.

پیشنهاد کاربران

بپرس