ذوابه

لغت نامه دهخدا

( ذوابة ) ذوابة. [ ذُ ب َ ] ( ع اِ ) ناصیه یا منبت موی بر ناصیه. پیشانی یا رستنگاه موی بر پیشانی. || موی بالای پیشانی اسب. || گیسو. ( دهار ). یک لاغ گیسو. گیسوی بافته شده. ضفیرة. عقیصة. || علاقه دسته شمشیر. منگوله. ریشه. || علاقه شمشیر. || پاره پوست آویزان از مؤخر پالان و کفش و جز آن. || شریف و اعلای هر چیزی : یقال ذوابةالعزّ و الشرف. و یقال هؤلاء ذوابة قومهم ؛ای اشرافهم. || ارجمندی. ( منتهی الارب ).
- ذوابةالنعل ؛ گیسوی کفش.
- ذو ذوابة ؛ ستاره دنباله دار. ج ، ذوائب.

فرهنگ فارسی

ناصیه یا منبت موی بر ناصیه .

پیشنهاد کاربران

بپرس