ذو نیرب

لغت نامه دهخدا

ذونیرب. [ ن َ رَ ] ( ع ص مرکب ) شریر. نمام. رجل ذونیرب ؛ مرد شریر و بد. ( منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : ذونیرب ؛ شریر، ای ذوشر و نمیمة، قال عدی بن خزاعی :
و لست بذی نیرب فی الصدیق
و مناع خیر و سبابها.
قال. ابن بری صواب انشاده :
و لست بذی نیرب فی الکلام
و مناع قومی و سبابها
و لا من اذا کان فی معشر
اضاع العشیرة و اغتابها
ولکن اطاوع ساداتها
و لا اعلم الناس القابها.

فرهنگ فارسی

شریر . نمام .

پیشنهاد کاربران

بپرس