ذو متربه
لغت نامه دهخدا
و کنا اذا ما الضیف حل بارضنا
سفکنا دماء البدن فی تربة الحال.
و ابن عازب گفت که اعرابی به نزدیک رسول صلی اﷲ علیه و آله آمد و گفت علمنی علما یدخلنی الجنة؛ گفت یا رسول اﷲ مرا علمی بیاموز که مرا ببهشت برد رسول صلوات اﷲ و سلامه علیه و آله گفت اگر سؤال بلفظ مختصر گفتی بمعنی بزرگ است برو و عتق نسمة کن و فک رقبه. گفت یا رسول اﷲ ( ص ) نه هر دو بیک معنی و یکی باشد گفت نه عتق آن باشد که تو برده خود را آزاد کنی و فک آن باشد که او را بر بهادادن خود یاری دهی یعنی مکاتب را و منحة روان داری یعنی شتر و گوسفند بدهی تا یک دو روز مردمان درویش بدوشند و بشیر آن منتفع شوند و عطا و مبرة بازنگیری از خویشان وا گرچه ظالم باشند اگر این نتوانی کردن گرسنه را طعام ده و تشنه را آب ده و امر معروف کن و نهی منکر کن اگر این نیز نتوانی کردن زبان نگاه دار الااز خیری.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید