( ذوسماحة ) ذوسماحة. [ س َح َ ] ( ع ص مرکب ) جوانمرد، خداوند بخشش : فلم ار مهراً ساقه ذوسماحةکمهر قطام من فصیح و اعجم.( از تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 317 ).