دیکشنری
مترجم
بپرس
ذو رحم
دنبال کنید
لغت نامه دهخدا
ذورحم. [ رَ ح ِ ] ( ع ص مرکب ، اِ مرکب )قریب. نزدیک. کس. خویش. خویشاوند. ج ، ذوی الارحام.
فرهنگ فارسی
قریب . نزدیک .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها