ذو الخویصره
لغت نامه دهخدا
ذوالخویصرة. [ ذُل ْ خ ُ وَ ص ِ رَ ] ( اِخ ) خارجی بن زهیر صحابی تمیمی. در امتاع الأسماع آمده است. فی یوم فتح مکة: و جلس صلی اﷲ علیه و سلّم یومئذ. و فی ثوب بلال رضی اﷲ عنه فصّةَ یقبّضها للنّاس علی ما اراه اﷲفاتی ذوالخویصرة التمیمی و اسمه حرقوص فقال اعدل یارسول اﷲ فقال ویلک فمن یعدل اذا لم اعدل قد خبت و خسرت ان لم اکن اعدل. قال عمر رضی اﷲ عنه ایذن لی اضرب عنقه. قال دعه فان له اصحاباً یحقر احدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم یقرؤن القرآن لایجاوز تراقیهم یمرقون من الدّین کما یمرق السهم من الرمیة ینظر الی نصله فلایوجد فیه شی ثُم ینظر الی رصافه فما یوجدفیه شی ثم ینظر الی نضیّه و هو قدحه فلایوجد فیه شی ثم ینظر قذذه فلایوجد فیه شی قد سبق الفرث و الدّم آیتهم رجل ٌ اسود احدی عضدیه مثل ثدی المراءة او مثل البضعة، تدردر و یخرجون علی حین فرقة من النّاس. امتاع الاسماع ج 1 ص 425 و وی در جنگ مارقین کشته شد. و رجوع به ذوالثدیة. و ذوالیدیة و امتاع الاسماع ص 425 شود.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید