ذهن اگاه

دانشنامه عمومی

ذهن آگاه. ذهن آگاه: در جستجوی یک نظریه بنیادی ( به انگلیسی: The Conscious Mind: In Search of a Fundamental Theory ) اولین کتاب دیوید چالمرز، فیلسوف استرالیایی متخصص در فلسفه ذهن است، که در سال ۱۹۹۶ منتشر شد. اگرچه این کتاب بسیار تأثیرگذار بوده است، اما خود چالمرز معتقد است که «به دور از کمال» است، زیرا بیش تر مطالب آن بخشی از پایان نامه دکترای او بوده و پس از «فقط چهار سال تحصیل در فلسفه» نوشته شده است. [ ۱]
چالمرز در ذهن آگاه استدلال می کند که: ۱ ) امر فیزیکی امر واقعی را تمام نمی کند، بنابراین ماتریالیسم نادرست است، ۲ ) آگاهی یک واقعیت اساسی طبیعت است، ۳ ) علم و فلسفه باید در جهت کشف قانون بنیادین آگاهی تلاش کنند.
• آگاهی روان شناختی: توصیف های قابل دست رس عموم از آگاهی، مانند همبستگی های عصبی شیمیایی، یا نقش آن در تأثیرگذاری بر رفتار.
• آگاهی پدیداری: تجربه؛ چیزی از نظر پدیدارشناختی آگاه است اگر احساس کند که چیزی هست. [ نکته ۱]
هر حالت روانی را می توان با اصطلاحات روان شناختی، پدیدارشناختی یا هر دو توصیف کرد. [ ۲]
آگاهی روان شناختی و پدیدار اغلب در هم آمیخته می شوند. متفکران ممکن است ادعا کنند که راز هشیاری را حل کرده اند ( به معنای پدیدارشناختی ) درحالی که تمام چیزی که آن ها کشف کرده اند جنبه های خاصی از آگاهی روان شناختی است. [ ۳] [ ۴] برای استفاده از کلمات چالمرز: آن ها ادعا می کنند که «مسئله دشوار خودآگاهی» را حل کرده اند، [ ۴] درحالی که تمام چیزی که آن ها کشف کرده اند «مشکلات آسان آگاهی» است. [ ۴] [ نکته ۲]
چالمرز معتقد است که یک نظریه کافی از آگاهی، تنها با حل مشکلات سخت و آسان می تواند به دست آید. علاوه بر کشف حالات مغزی مرتبط با تجربه آگاهانه، علم باید کشف کند که چرا و چگونه برخی از حالات مغز با تجربه همراه هستند. [ ۵] این همان کاری است که چالمرز سعی در انجام آن در ذهن آگاه دارد.
به گفته چالمرز، مشکل سخت دشوار است، زیرا تجربه آگاهانه به حقایق فیزیکی درجه پایین تر قابل تقلیل نیست. [ ۶] [ نکته ۳] او این نتیجه را با سه خط استدلال اصلی که در زیر به اختصار آمده است، تأیید می کند.
• توسل به تصورپذیری: چالمرز استدلال می کند که تجربه آگاهانه همیشه می تواند از تبیین های تقلیل کننده «انتزاع» شود. قابل تصور بودن و در نتیجه امکان منطقی زامبی های فلسفی ( نمونه های دقیق شخصی که فاقد تجربه آگاهانه هستند ) این امر را نشان می دهد. [ ۷] [ نکته ۴] از طرف دیگر، می توان تصور کرد که یک «زامبی جزئی» می تواند «از نظر فیزیکی یکسان» باشد، اما نه «یکسان پدیدارشناسانه» با دوقلوهای غیرزامبی آن ها ( مثلاً می توانند یک طیف مرئی معکوس داشته باشند ) .
• توسل به معرفت شناسی: برخلاف سایر اشکال دانش، دانش آگاهی را تنها می توان از طریق تجربه دست اول به دست آورد. مشکل ذهن های دیگر گواه این امر است. [ ۹] آزمایش فکری معروف فرانک جکسون، «اتاق مری»، نکته مشابهی را نشان می دهد. مری با دیدن رنگ قرمز، اطلاعات جدیدی به دست می آورد که صرفاً به دلیل واقعیات فیزیکی نبوده است. [ ۱۰] [ نکته ۵]
• توسل به تحلیل: هیچ گزارش تقلیل رضایت بخشی از آگاهی وجود ندارد، و حتی مشخص نیست که چنین نظریه ای چگونه خواهد بود. همه این گزارش ها از یک معضل اصلی رنج می برند: ناتوانی در توضیح این که چرا برخی حالات مغز با تجربه آگاهانه همراه هستند. [ ۱۱]
عکس ذهن آگاه
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس