ذهن

/zehn/

مترادف ذهن: خرد، هوش، درک، فهم، استعداد، خاطر، ضمیر، فکر، قلب، مغز

برابر پارسی: یاد، اندیشه، هوش، ویر، یاده

معنی انگلیسی:
brain, consciousness, head, mind, psyche, opinion

لغت نامه دهخدا

ذهن. [ ذِ ] ( ع اِ ) فهم. دانست. عقل. دریافت. ( منتهی الارب ). هوش. ( قاضیخان بدر محمد دهار ). خرد. زیرکی. فهم. ( منتهی الارب ). تیزی خاطر. ( منتهی الارب ). یاد و هوش. قوت درک. قوه مستعده اکتساب حدود و آراء. فهمیدگی. ( غیاث ). قدرت مدرکه. ( غیاث ). زکن. ( زوزنی ). ذکاء.یاد. حفظ. یادداشتن. یادداشت قلب. ( منتهی الارب ). روع. ج ، اذهان :
نرود هیچ خطا بر دل و اندیشه تو
کز خطا دور ترا ذهن و ذکای تو کند.
منوچهری.
این همه رنج و غم از خویشتنم باید دید
تا چرا طبع و دلم مایه هر ذهن و ذکاست.
مسعودسعد.
لعبتانی که ذهن من زاده است
لهورا از جمال کاشانیست.
مسعودسعد.
ذهن تو بیک فکرت ناگاه بداند
وهمی که نهان باشد در پرده اسرار.
؟ ( ازکلیله ودمنه ).
دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسد
منکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا.
خاقانی.
|| توانائی. ( منتهی الارب ). || پیه. و صاحب غیاث گوید در فارسی بمعنی ته و باطن ( ؟ ) و بیت ذیل را از اشرف نامی مثال آورده است :
بسان آینه از ساده لوحیم خبری
بذهن نیست مرا هر چه هست ذر ذهن است.
|| کندذهن. بلید. || کندی ذهن ؛ بلادت. || در لغت نامه های نوشته شده در هند آید که : ذهن کشتی ، فارسی است و بمعنی بجا ماندن کشتی باشد بسبب نبودن باد. و بعضی مینویسند، بمعنی خاک دریاست ، که لنگر درآن بند شودو کشتی وا ایستد، چه ذهن در محاوره بمعنی خاک خوب است که نهال در آن زود میگیرد و بیت ذیل را از تأثیرشاهد می آورند :
دلیل بود طپیدن بوصل دلبر ما
بذهن کشتی ما سخت خورد لنگر ما.
و نیز محمدعلی ماهر گفته است :
دراصطلاح بی باد کشتی است ذهن یعنی
چون ذهن تو معطل ادراک مدعا را.
؟ ( از آنندراج ).

ذهن. [ ذِ / ذَ هََ ] ( ع مص ) ذهننی عنه ؛ فراموش گردانید مرا از آن. || غالب آمدن کسی را در تیزی خاطر و حفظ قلب. ( منتهی الارب ). و جرجانی در تعریفات گوید: قوة للنفس تشمل الحواس الظاهرة و الباطنة، معدة لاکتساب العلوم. و باز گوید: هو الاستعداد لادراک العلوم و المعارف بالفکر. ( تعریفات جرجانی ). قوت استعدادی است نفس را در اکتساب حدود و رایها. ( اساس الاقتباس ص 409 ). و صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: بکسر ذال و سکون هاء. و هر دو بفتحه نیز آمده. زیرک بودن. و یاد داشتن و قوت و تیزی خاطر چنانچه در کشف اللغات بیان کرده. و اذهان جمع آن است. و در عرف علماء بر چند معنی اطلاق شود. یکی نیروئی است مر روان آدمی را که فراهم شده است برای اکتساب آراء. یعنی علوم تصوریه و تصدیقیه بعبارة اخری این نیرو را آفریدگار عز اسمه در روان آدمی فراهم فرموده برای اکتساب یا آنکه بصیغه اسم فاعل و گوئیم این نیرو فراهم آورنده است مر روان آدمی را برای اکتساب. چنانچه ازاطول و مطول مستفاد میگردد. و اما آنچه در شرح هدایه نحو گفته که ذهن قوه ای است نفسانیه که بواسطه آن حاصل میشود تمیز بین امور خوب و زشت و صواب و خطا ویا قوه ٔای است فراهم شده برای اکتساب تصورات و تصدیقات و یا قوه ای است که نفس را برای اکتساب علوم فراهم میسازد پس باز گشت تمام این گفتارها بسوی همان معنی باشد که در بالا ضمن تعریف ذهن بیان شد. معنی دیگر ذهن نفس است معنی دیگر آن عقل است که در مقابل نفس ایراد میشود. و عقل جوهری است مجرد و غیر متعلق ببدن از حیث تدبیر و تصرف و به هر سه معنی مذکور سید سند در حاشیه خطبه شرح شمسیه تصریح کرده و گوید: ذهن قوه ای است فراهم شده برای اکتساب آراء و حدود و گاه از آن بعقل و گاه بنفس تعبیر کنند - انتهی. و مقصود از آراء تصدیقات و از حدود تصورات باشد و قید اکتساب برای احتراز از قوای عالیه است چه علوم قوای عالیه حضوری است و مکتسبه نیست. معنی دیگر ذهن مدارک عقل و قوای آن و مبادی عالیه بتمامی است چه وجود ذهنی عبارت از حصول در یکایک از مدارک و قوی و مبادی مذکوره میباشد چنانچه در شرح هدایه نحو گفته است و مطلوب بعقل نفس است و اطلاق عقل بر نفس جائز باشد چنانچه در ضمن معنی لفظ عقل شرح آن داده شود و مؤید این معنی است آنچه در پاره ای از حواشی شرح تجرید گفته شده که وجود ظلی تصور نرود جز در قوای دراکه و به این مناسبت باشد که وجود ذهنی نام نهاده شده و وجود اصلی نمی باشد مگر بیرون از قوای دراکه پس لفظ خارج در مقابل ذهن است -انتهی. و قوای دراکه عبارت از قوای عالیه و سافله است چنانچه مولوی عبدالحکیم در حاشیه شرح شمسیه در مبحث قضیه خارجیه گوید: المقصود بالخارج فی قولهم قد تعتبر القضیة المحصورة بحسب الخارج هو الخارج عن المشاعر. و المشاعر هی القوی الدراکة ای النفس و آلاتها بل جمیع القوی العالیة و السافلة -انتهی. و اما آنچه در شرح هدایه نحو گفت است که قیل الذهن قوة دراکه تنتقش فیها صور المحسوسات و المعقولات. مرادش به این قوه نفس است نزد کسی که رای او بر آن است که صور محسوسات و معقولات بتمامی در نفس آدمی نقش بندد اما نزد کسانی که رای آنان بر آن است که صور کلیات و جزئیات مجرده در نفس مرتسم میشود و صور جزئیات مادیه در آلات نفس مرادشان به این قوه نفس و آلات و قوای نفس که عبارت از قوای سافله است میباشد و از آنچه علمی در حاشیه شرح هدایه در مبحث وجود گفته مفهوم میشود که گاهی ذهن گویند و از آن قوای عالیه طلبند و گاهی هم ذهن گویند و مرادشان مجموع عالیه و سافله باشد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

فهم، دریافت، یاد، هوش، اذهان جمع
( اسم ) ۱ - فهم دریافت . ۲ - هوش خرد . توضیح : یکی از قوای نفس است یا قوتی است متعلق بنفس ناطقه یا قوت نفس است که معد برای اکتساب علومی است که حاصل نباشد برای ( نفس ) . ۳ - حفظ یاد جمع اذهان .

فرهنگ معین

(ذِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - فهم ، دریافت . ۲ - حافظه ، یاد. ۳ - هوش ، خرد. ج . اذهان . ۴ - باطن ، درون .

فرهنگ عمید

۱. فهم، دریافت.
۲. یاد.
۳. قوۀ باطنی که مطالب را به یاد نگه می دارد، هوش.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در لغت به معنی فهم و عقل است.
در اصطلاح فیلسوفان قدیم قوه‏ای است نفسانی که اکتساب علوم تصوری و تصدیقی را ممکن می سازد.
و یا قوه‏ای است نفسانی که تمیز بین امور خوب و بد یا درست و نادرست را ممکن میسازد یا قوه‏ای است که اکتساب تصورات و تصدیقات را مهیا می‏کند.
مقصود از ذهن مطلقا قوه مدرکه است خواه منظور از آن خود نفس انسانی باشد، خواه یکی از قوای نفس منظور باشد.

← معنای ذهن در فلسفه جدید
خاتمی،احمد،فرهنگ علم کلام،ص ۱۱۷ رده های این صفحه : اصطلاحات فلسفی | فلسفه | واژه شناسی

[ویکی فقه] ذهن (ابهام زدایی). واژه ذهن ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • ذهن (منطق)، از اصطلاحات علم منطق، به معنای قوه قابل اکتساب تصورات و تصدیقات• ذهن (فلسفه اسلامی)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در فلسفه اسلامی، به معنای قوه اى نفسانى برای اکتساب علوم تصوری و تصدیقى
...

[ویکی فقه] ذهن (فلسفه اسلامی). در لغت به معنى فهم و عقل است.
در اصطلاح فیلسوفان قدیم قوه اى است نفسانى که اکتساب علوم تصوری و تصدیقى را ممکن می سازد.و یا قوه اى است نفسانى که تمیز بین امور خوب و بد یا درست و نادرست را ممکن میسازد یا قوه اى است که اکتساب تصورات و تصدیقات را مهیا مى کند.مقصود از ذهن مطلقا قوه مدرکه است خواه منظور از آن خود نفس انسانى باشد، خواه یکى از قواى نفس منظور باشد.
← معنای ذهن در فلسفه جدید
خاتمی،احمد،فرهنگ علم کلام،ص ۱۱۷ رده های این صفحه : اصطلاحات فلسفی | فلسفه | واژه شناسی

[ویکی فقه] ذهن (منطق). ذهن، از اصطلاحات علم منطق بوده و به قوه قابل اکتساب تصورات و تصدیقات گفته می شود.
ذهن، از اصطلاحات علم منطق بوده و به قوه قابل اکتساب تصورات و تصدیقات گفته می شود.
← استعمالات ذهن
۱. ↑ ابن سینا، حسین بن عبدالله، الشفا (المنطق)، ج۳، جزء ۱، ص۲۵۹.۲. ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص۴۰۹-۴۱۰.
تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۰/۲۹.
...

دانشنامه عمومی

ذهن ( به عربی: عقل ) ، مجموعه ای از توانایی های فکری است که شامل هوشیاری، تصورات، ادراک، تفکر، قضاوت، زبان و حافظه می شود و معمولاً آن را وجود توانایی هوشیار بودن و اندیشه تعریف می کنند. ذهن دربرگیرنده قدرت تصور، تشخیص و قدردانی است و مسئولیت پردازش احساسات و عواطف را برعهده دارد که منجر به عملکرد و نوع رفتار افراد می شود. [ ۱]
از دیرباز بررسی اجزا تشکیل دهنده ذهن و خصوصیات انحصاری آن در فلسفه، مذهب، روان شناسی و علوم ادراکی مرسوم بوده است.
یکی از سؤالات بارز در این زمینه در ارتباط با طبیعت مسئله ذهن و جسم می باشد که به بررسی ارتباط ذهن با جسم ( مغز ) می پردازد. دیدگاه های قدیمی تر از قبیل دوالیسم ( اعتقاد به دوگانگی ) و ایده آلیزم ( آرمان گرایی ) ، ذهن را غیرجسمانی می دانند. نظرات جدید اغلب بر فیزیکالیسم ( اصالت فیزیک ) و فانکشنالیزم ( کارکردگرایی ) متمرکزند که باور دارند ذهن همانند مغز در برابر پدیده های فیزیکی از قبیل فعالیت های عصبی تقلیل پذیر است. اگرچه دوالیسم و ایده آلیزم هنوز هم حامیان بسیاری دارند. سؤال دیگر در این زمینه این است که کدامیک از موجودات قابل داشتن ذهن هستند؟ ( کتاب دانشمند جدید هشت سپتامبر ۲۰۱۸ صفحه 10 ) . به عنوان مثال، آیا ذهن منحصر به انسان هاست یا همه حیوان ها؟ تمام موجودات زنده؟ آیا تمام آن ها ذهنی با خصوصیات دقیق و قابل توصیف دارند، یا داشتن ذهن مختص به بعضی ماشین های ساخته دست بشر است؟[ ۲]
طبیعت ذهن هرچه که باشد، توافق عموم بر این است که ذهن موجودات را قادر می سازد تا به آگاهی درونی برسند، به خصوص در محیط پیرامونشان و برای دریافت و پاسخ به محرک های عامل و برخوداری از هشیاری که شامل تفکر و احساسات می شود. [ ۳]
در سنت های مذهبی و فرهنگی متفاوت، درک مفهوم ذهن گوناگون است. برخی داشتن ذهن را منحصر به انسان ها می دانند، درحالی که برخی دیگر ( مثل انیمیزم و پانپسیخیزم ) داشتن ذهن را به موجودات غیرزنده، حیوان ها و خدایان نسبت می دهند. یک سری از مکاتب قبلی ذهن را ( که بعضاً به جای آن از کلمات روح و جان استفاده می کردند ) با نظریه های زندگی بعد از مرگ یا فلسفه انتظام گیتی ربط می دادند. برای مثال در اصول زرتشت، بودا، افلاطون، ارسطو، یونان باستان، هند و بعدها اسلام و فیلسوفان قرون وسطی در اروپا و فیلسوف های ذهنی مهم اعم از افلاطون، پاتانجلی، دکارت، لیبنیتز، لوک، بکرلی، هام، کنت، هگل، شوپنهاور، سرل، دنت، فودور، نایگل و چالمرز. روانشناسانی از قبیل فروید و جیمز و دانشمندان کامپیوتری از قبیل ترنینگ و پوتنام نظریات نافذی دربارهٔ طبیعت ذهن ارائه داده اند. امکان اذهان درموجودات غیرزنده درمقوله هوش مصنوعی مورد بررسی قرار می گیرد؛ که در ارتباط با فیزیولوژی دستگاه عصبی و نظریه اطلاعاتی کار می کند تا به راهی دست یابد تا ماشین های غیرزنده بتوانند اطلاعات را به نوعی مشابه و یا متفاوت با پدیده ذهنی بشر پردازش کنند. [ ۴]
عکس ذهن

ذهن (نشریه). مجله ذهن ( به انگلیسی: Mind ) مجله ای بریتانیایی است که توسط انتشارات دانشگاه آکسفورد به چاپ می رسد. [ ۱] این مجله در سال ۱۸۷۶ ( توسط فیلسوف اسکاتلندی الکساندر بین و همکارش جورج کروم رابرتسون ) تأسیس شد، هرچند در ابتدا تمرکز آن بر این سؤال بود که آیا روانشناسی می تواند علم طبیعی به شمار آید، در سال های اخیر بر فلسفه تحلیلی متمرکز است. سردبیر فعلی آن توماس بالدوین است. مقالات مهم بسیاری در این مجله به چاپ رسیده اند. چارلز داروین، نوآم چامسکی و مک تاگارت از جمله افرادی هستند که در این مجله به نگارش مقاله خود پرداخته اند. از مشهورترین مقالاتی که در این مجله به چاپ رسیده است می توان به در باب دلالت نوشته برتراند راسل، لاک پشت به آشیل چه گفت نوشته لوئیس کارول، ماشین محاسبه گر و هوش نوشته آلن تورینگ اشاره کرد.
عکس ذهن (نشریه)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

remembrance (اسم)
تذکر، یاداوری، خاطر، یادگاری، ذهن

mind (اسم)
سامان، خیال، خرد، ضمیر، مشعر، خاطر، عقل، ذهن

mentality (اسم)
اندیشه، مشعر، قوه ذهنی، طرز فکر، ذهن، روحیه

فارسی به عربی

ذکری , عقل , عقلیة

پیشنهاد کاربران

ذهن کلمه ی عربی می باشد و معادل فارسی آن آگاهی است.
از آبادیس خواهش دارم که در قسمت معادلِ فارسیِ ذهن، کلمه ی آگاهی بگذارد
ذهن از ریشه سن به کسر سین به معنی دانستن خود دان هم از ستاک دن یا ذن یا سنگ یعنی دریافتن یا بکار بردن خرد می باشد وریشه اوستایی دارد
همانگونه که دوستان در پایین فرمودند، این واژه در اوستایی "زین" بوده است و به "عربی" رفته است و آنجا "ذهن" شده است.
زبان عربی، همه واژه های سه واجی را می تواند از آن خود کند، و می تواند واژه هایی که بر آهنگِ آهنگ های زبان خودشان است ( همچون فاعل، مفعول، فعیل. . . . . ) را نیز می تواند برای خودش کند.
...
[مشاهده متن کامل]

گرچه می توان از برابر "مغز" نیز بهره برد.
بدرود!

ذهن: این واژه در پهلوی zen ( هوش، هوشیاری ) خوانده می شده و به عربی راه یافته و در آن زبان الذَهن ( هوش ) ( و نه ذِهن ) گشته است؛ واژه ی زندان ( جای هوشیار شدن ) از آن ساخته شده است. از آن جایی که نوشتن
...
[مشاهده متن کامل]
زِن با زَن اشتباه می شده، در پارسی دری، این واژه ی پهلوی را با نگارش عربی نوشته اند و ذهن شده است و جمع آن را اذهان آورده اند که ساختاری عربی است و بهتر است ذهنان یا ذهنِل ( با پسوند جمع لکی اِل ) گفته شود.

برابرواژه ی �ذهن� چیست؟؟؟
من خودم بسیار می اندیشیدم که به جای واژه �ذهن� در زبان پارسی چه بگوییم.
در کشف المحجوب دیدم که نوشته شده بود: ذهن یعنی هوش.
من خودم کمابیش واژه ی هوش را برای ذهن نمی پذیرم، درخور هم نیستند.
...
[مشاهده متن کامل]

کس دیگری را دیده بودم که به جای �ذهن� می گفت: �نهان�.
نهان هم خوب نیست چون نهان به جای ضمیر و باطن بکارمی رود.
پس از کندوکاوهای بسیار به واژه ی �اندیشمان� رسیدم.
اندیشمان: اندیش مان.
چنان که: در ذهن من این می گذرد که. . . در اندیشمان من این می گذرد که. . .
واژه ی اندیشمان برای ترجمانی نوشتارهای هستی شناسیک بسیار خوش کاربرد خواهد بود: )
پارسی را پاس بداریم.

ذین : [ پهلوانی] ذهن: [ معرب ].
ذینانگی: [ پهلوانی ] ذهنیت: [ معرب ].
این آخرین واژه ام در نخستانیدن ( تاویل ) در این فرهنگ است همانچه را معنی کردم. در غیر آن بر تدوین فرهنگ خودم باز چیزی نمی ماند چون چال ها بسیار شد.
...
[مشاهده متن کامل]

می ذینم: 🌛هوشیاری🌜: می دینم: 🌛 مستی 🌜 می دانم 🌛 لودگی 🌜.
چال: تخنیک: تکنیک: تکتیک. 👈 فن پهلوانی در زورخانه.

ذهن که از جهان غیر مادی است ، دارای ۵۲ عامل روان بوده و ۱۶ بعد حافظه دارد ، همچون حافظه عنصری ، تکاملی، اتمی و . .
۵۲ عامل روان عبارت است از :
۷ عامل روان همگانی :
۱ . تماس ( پنج حس ) : یعنی پنج حس مادی را بصورت غیرمادی ، کد گذاری می کند . همینطور برای احساس و ادراک.
...
[مشاهده متن کامل]

۲. احساس
۳. ادراک
۴. اراده
۵. یک سوئی و اتحاد ذهن ( وجود مستقل موضوع )
۶. حیات فیزیکی
۷. توجه یا اشاره روانی
۶ عامل روان که می تواند با عاملهای زیبا یا عاملهای ناسالم همراه شود :
۱. در خواست اولیه
۲. نگه داشتن در خواست
۳. تصمیم گیری
۴. جهد و کوشش ، انرژی
۵. علاقه ، میل ، رغبت
۶. آرزو یا خواهش به انجام دادن ، قصد و نیت
۱۴ عامل ناسالم روان :
۱. کودنی ، بی توجهی
۲. فقدان شرمساری اخلاقی
۳. عدم ترس اخلاقی
۴. بیقراری ، نا آرامی
۵. حرص و آز
۶. اشتباه
۷. خودبینی ، غرور
۸. نفرت و بیزاری ، کینه
۹ . حسادت
۱۰ . خودخواهی ، خودپرستی
۱۱. نگرانی و اضطراب
۱۲. تنبلی و سستی
۱۳. بی حالی و خواب آلودگی
۱۴. شک و ناباوری، حیرت و سرگشتگی
۲۵ عامل زیبای روان :
۱. ایمان
۲. حضور در لحظه
۳. احتیاط و ملاحظه
۴. تشخیص درست ، صلاح دید
۵. بیغرضی ، پند یا نظر عادلانه
۶. حسن تفاهم ، دوستی
۷. تعادل ذهن
۸. آرامش یا خونسردی در ویژگیهای روان
۹. تسلط بر نفس، آرامش ذهن، خودداری ذهن
۱۰. شناوری ویژگیهای روان، شادابی و سبکی روان
۱۱. شناوری ذهن، شادابی و سبکی ذهن
۱۲. نرمی و تاثیرپذیری در ویژگیهای روان
۱۳. نرمی و تاثیرپذیری ذهن
۱۴. قابلیت و شایستگی ویژگیهای روان
۱۵. قابلیت و شایستگی ذهن
۱۶. تبحر و خبرگی ویژگیهای روان
۱۷. تبحر و خبرگی و پخته گی ذهن
۱۸ . صحت عمل ویژگیهای روان
۱۹ . صحت عمل ذهن
_این نوزده عامل نخستینِ روان سالم باید در یک آگاهی وجود داشته باشند تا یک پندار یا گفتار یا کردار زیبا ، ساخته شود . ( یک کارمای نورانی )
۲۰ . گفتار درست
۲۱. کردار درست
۲۲. امرار معاش درست
دو عدد بی حد پذیر :
۲۳ . ترحم و همدردی
۲۴ . سپاس ، شکر گزاری
۲۵ . خرد
اینها بر روی حس ها ارزش گذاری کرده و احساس و ادراک مادی تولید می کنند .

یادگاه
سر دستی
واژه سین یا شین در زبان چینی در چم دل ، قلب ، ذهن ، اندیشه به کار رفته شده است و جایگاه اندیشه هم هست پس تنها در مغز اندیشه ساخته نمیشود و قلب نیز میتواند دارای اندیشه باشد.
ذهن، زهن، زن zen, زان zan
زانست بن پیشین، زان بن پسین
دانست بن پیشین، دان بن پسین
زانا، دانا#کانا، نادان
زاننده، داننده، زانیار و دانیار
زانا و دانا نام دختر و پسر و در کل نامی بدون جنسیت هم هست، معنی زان معنی ذهن هم میده.
نرم افزار سوار بر مغز
ذهن:تفکرگاه، جائیکه حواس برداشت های خود را از جهان بیرون بصورت عکس ها ذخیره می نماید.
هوش
مغز
پندار=ذهن
واژه ذهن پارسی است و دگرگون شده واژه ( زین ) می باشد که در زبان پهلوی هم به چم ( سلاح، زره و زین ) و هم به چم ( ذهن، هوش ) بکار می رفته است.
همچنانکه واژه ( زیندان ) را داریم که به چم ( مغز، جایگاه ذهن و هوش ) بکار می رفته است و واژه ( زیناوند ) که برابر واژگان ( زرنگ و زیرک ) بوده است.
ذِهن
واژه ای ست پارسی که با گویش و دَبیره اَرَبی ، دِگرچهر و دِگر آوا گَشته .
بی گُمان واک " ذ" همان " ز یا د " پارسی در واژه های دان ، دانستن و زان و زانستن است که واژه ی " زان" در فَزران که همان فَردان = کَسی که بسیار می داند به جای مانده است .
...
[مشاهده متن کامل]

پیش نهاد : می توان نزدیک به این گویش و نویسش
" زِهن" یا " زِن " نوشت و گفت.


در زبان پهلوی لغت *زیناوند zain - āvand ( ذهنومند - هوشیار ) و در اوستایی لغت **خوازئینxvā zaina ( خوب ذهن - خوش ذهن ) نشان میدهند که ذهن یک لغت آریایی است و جمع بستن آن به شکل اذهان درست نیست همانطور که در نروژ لغت sinn و در دانمارک لغت sind و در سوئد لغت sinne را در معنای ذهن mind به کار میبرند.
...
[مشاهده متن کامل]


پیرسها
*فرهنگ واژگان پهلوی: مکنزی
**فرهنگ واژگان اوستایی: احسان بهرامی - فریدون جُنیدی

ذهن نمایانگر مفهومات و باورهای آدمی است یعنی همانطور که نور نمایانگر تعینات است ذهن هم پرتوی است که از مغز تراوش میکند و موجب شناخت مفهومات و باورهای شخصی یا گروهی میگردد بهمین دلیل تجلی ذهن کسی که انسانگراست
...
[مشاهده متن کامل]
باتصورات ذهن یکی از اعضای داعشی متفاوت است باصطلاح دیگر ذهن نمایانگر دریافتهای اختصاصی است بنا بر این ذهن پرتوی است که ربطی به عقل و هوش و ادراک و شعور و سایر قوای مغز ندارد بلکه هر قوه ای از قوای مغز کار آئی ویژه ای دارد

خاطر
اندیشه
محل فکر
قوه باطنی
حافظه
این واژه در حقیقت پارسى و پهلوى است و تازیان ( اربان ) آن را از واژه ى زِن Zen در پهلوى : ذهن ، جاى هوش و اندیشه ، . . . ) برداشته اند! پس واژه ذهن پارسى ست و نه تازى! بجاى واژه ذهنیّت ، بسیار درستتر است که بگوییم ذهنایش Zehnayesh
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس