ذنب السبع

لغت نامه دهخدا

ذنب السبع. [ ذَ ن َ بُس ْ س َ ب ُ ] ( ع اِ مرکب ) ذنب اللبوة.قُدَلِّبَة. ابن البیطار گوید: و هو ذنب اللبوة أیضا و بعجمیة الاندلس قیدانه. ینبت فی الزروع. دیسقوریدس :فی الرابعة. قرسون : هو نبات له ساق طولها نحو من ذراعین و ما سفل من الساق فانه ذو ثلاث زوایا و علیه شوک لین متباعد بعضه من بعض و له ورق شبیه بورق النبات الذی یقال له لسان الثور و علیه زغب لیس بالکثیر بل باعتدال و هو أصغر من ورق لسان الثور و لونه الی البیاض مشوک الاطراف و ما علا فانه مستدیر ذو زغب و علیه رؤس. لونها و اطرافها فرفیری و یظهر منه شی دقیق شبیه فی دقته بالشعر قائم و یزعم اندراس الطبیب أن القوم الذین یقال لهم قوسا یأخذون أصل هذا النبات فیعلقونه علی العضو الالم فیسکن ألمه. عبداﷲبن صالح : رأیت البربر بقطر فاس اذا الم عضواً من اعضاءالانسان سقطة أو ما یشبهها یأخذون اصل هذا النبات و یقشرون قشره مع بعض جرمه بسکین او غیره فتبرز منه لعابیة فیجردونها و یحملونها علی الموضع الالم کالملزم فلا یزول حتی یبراء العضو. فلعل اندراس اراد هذا الغافقی : اصله قابض فیه لزوجة شدید و اذا شرب منه شی یسیر جیرا الکسر . ( ابن البیطار ).
و داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ذنب السبع او اللبوة، نبت مثلث الساق یستدیر کلّما ارتفع و لایجاوز ذراعین. مشوک باوراق کلسان الثور یحف اوراقها شوک صغار و یسیر زغب الی بیاض و فیه رؤس مستدیرة و یقوم فی وسطها کالصوف و تدرک باغست ( اوت ) و سبتنبر ( سپتامبر ) و تبقی قوّته نحو ثلاث سنین اذا جفف فی الظل و هو بارد فی الثانیة. یابس فی الاولی فیه قبض و ادمال و هو تریاق الورم حتی تعلیقا و اهل البربر و الزنج یعظمونه لذلک و یجبر الکسر شرباً و لصوقا و عصارته تشدّ الاجفان المسترخیة و یطلی مع الاقلیمیا و المامیثا فیسکن المفاصل حالا و هو یصدع و تصلحه الکزبرة و شربته الی درهم و بدله عنب الثعلب. صاحب تحفه گوید: گیاهی است ساقش به قدر دو ذرع و اسفل آن مثلث و اعالی مستدیر و با خارهای نرم و متباعد و برگش شبیه به برگ گاوزبان و مزغب و از آن کوچکتر و مایل به سفیدی و اطرافش خاردار و در سرهای او چیزی مستدیر و مزغب و بنفش رنگ وجسمی در وسط او رسته مانند موی و پشم. در دوّم خشگ و در اوّل گرم و قوتش تا سه سال باقی و با رطوبت لزجه و قوت قابضه و جهت رفع اورام بی عدیل و جهت التیام جراحات و تسکین درد مفاصل و بیخ او جهت مستحکم کردن استخوان شکسته شرباً و ضماداً نافع و طلای عصاره او جهت استرخاء اجفان مفید و مصدّع و مصلحش گشنیز و بدلش عنب الثعلب و قدر شربتش یک مثقال است.

فرهنگ فارسی

( اسم ) علف بواسیر

پیشنهاد کاربران

بپرس