ذلاقت. [ ذَ ق َ ] ( ع اِمص ) ذَلَق. تیززبانی. فصاحت. زبان آوری. طلاقت. گشاده زبانی. گشادگی زبان. ( مهذب الاسماء ). || ( مص ) ذلاقت لسان ؛ تیز و فصیح شدن زبان. || تیززبان شدن. فصیح شدن : جماعتی که مجتمعآن مقام و مستمع آن کلام بودند از فصاحت آن سباقت و ملاحت آن ذلاقت تعجبها نمودند. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی مؤلف ص 70 ). حال ذلاقت و لیاقت و ظرافت و لطافت او بر رای سلطان عرض کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ طهران ص 435 ). بلادت حیاء او به ذلاقت فصاحت متحلی شده. ( ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 362 ). در جمع میان درایت شمشیر و ذلاقت قلم منفرد. ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 234 ). تیغ ذلاقت زبان او نیام نشناختی. ( ترجمه تاریخ یمینی همان نسخه ص 255 ). || گشاده روی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ).خوش و آرمیده شدن شب و روز. ( تاج المصادر بیهقی ).