ذریع


مترادف ذریع: تندرو، تیزرو، سبک سیر، برملا، فاش، بسیار، فراوان، کثیر

لغت نامه دهخدا

ذریع. [ ذَ ] ( ع ص ) تیزرو. شتاب رو. سبک سیر. ذروع. فرس ذریع، اسب سبک سیر و تیزرو و فراخ گام و همچنین است بعیر ذریع. || فراخ گام. واسعالخطو. و در صفت رسول صلوات اﷲعلیه آمده است ؛ کان ذریعالمشی ؛ ای واسعالخطو. || امر فراخ و وسیع. || مرگی. مرگامرگی. وبا. موت فاشی. || تند. سریع. بشتاب. تیز. زود. ناگهانی. قتل ذریع؛ قتل سریع. اکل ذریع، خوردنی بشتاب و بسیار. و فی الحدیث : فأکل اکلاً ذریعاً؛ ای سریعاً و کثیراً. || شفیع. خواهشگر. || وسیله. ( مهذب الاسماء ). دست آویز. ذریعة. || موت ذریع؛ مرگی فاش. ( مهذب الاسماء ).

فرهنگ معین

(ذَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - تیزرو، سبک سیر. ۲ - فراخ گام . ۳ - فاش . ۴ - فراوان ، بسیار.

فرهنگ عمید

۱. سریع، تیزرو، سبک سیر.
۲. شفیع.

پیشنهاد کاربران

بپرس