ذرور

لغت نامه دهخدا

ذرور. [ ذَ ] ( معرب ، اِ ) معرّب از داروی فارسی. دوای خشک سوده یا کوفته پراکندنی و پاشیدنی در چشم و قروح و جراحات. سوده های خشک ادویه که برای قطع رطوبات بر ریش و خستگی پراکنند یا در چشم کنند. ذریرة. ج ، ذرورات. || نوعی بوی خوش یعنی عطر. ذریرة. ج ، اَذِرّة. داود انطاکی در تذکره گوید: هر دارو که سحق کنند برای قطع رطوبات و خون و اصلاح خستگیها بشرط آنکه با مایع و روانی نیامیزد. و در داروهای چشم علاوه بر شروط مذکوره ، باید مبرّد باشد تا اکثار آن زیان نکند - انتهی. : و غبار مواکب او را ذرور دیده های خود ساختند. ( جهانگشای جوینی ).
گهی که اطلس رای تو روی بنماید
چو گرد پنبه بود مهر و بر مثال ذرور.
نظام قاری.
و داود انطاکی ساختن اقسامی از ذرور را ذکر کند از جمله ذرور ابیض وذرور اصفر و ذرور یلصق الجراح و یجفف الرطوبات و یلحم و یأکل اللحم الزائد. و ذرور سریعالفعل و ذرور یقطع الدم حیث کان و یجفف کل قرح کالجدری و غیره. و در تحفه حکیم مؤمن ، چند قسم ذرور را نام برد و طریقه ساختن آن بنماید. از جمله : ذرور اصفر صغیر وردینج و درد چشم اطفال را عجیب النفع بود. صفت آن : انذروت پرورده پنج مثقال ، مامیثا دو مثقال کوفته و پخته صلایه کنند تا هم چون غبار شود. ذرور اصفر کبیر وردینج ورمد قدیمی را نفع دهد. صفت آن : انذروت مربی پنج درم ، مامیثا دو درم ، صبر و بذرالورد و زعفران از هر یک نیم درم ، افیون چهاردانگ ، همه را کوفته و پخته صلایه کنند تا همچو غبار شود. ذروری که بیاض را قلع کند و صفت آن : کف دریا و پوست تخم مرغ از هر یک پنج درم ، نبات و انذروت و اسفیداج از هر یک چهار درم ، نوشادر درمی ، همه را کوفته و پخته صلایه کنند تا هم چو غبار شود. ذروری که خارش چشم را مفید بود وصفت آن : صبر و حضض و پوست هلیله زرد و مامیثا از هر یک ده درم. همه را کوفته و پخته صلایه کنند تا هم چو غبار شود. ذروری که قروح را دفع کند و صفت آن : شنج محرق و شادنج مغسول از هر یک ده مثقال ، کوفته و پخته صلایه کنند تا همچو غبار شود. ذرور شادنج سبل و غلظ اجفان را نفع دهندصفت آن : شادنج ده درم انذروت و صبر سقوطری و حضض یکی و هلیله سیاه و پوست هلیله کابلی از هر یک پنج درم. زعفران نیم درم. همه را کوفته و پخته صلایه کنند تاهم چو غبار شود. ذروری که موسرج و قروح العین را سودمند آید و صفت آن : اثمد و شادنج از هر یک سی درم کوفته و پخته صلایه کنند تا هم چو غبار شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بر آمدن آفتاب .

فرهنگ معین

(ذَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - داروی خشک ، سوده یا کوفته شده ، پراکندنی یا پاشیدنی در زخم و جراحات . ج . ذرورات . ۲ - نوعی بوی خوش ، عطر. ج . اذره .

فرهنگ عمید

داروی خشک و سوده که در چشم یا بر روی جراحت بریزند.

پیشنهاد کاربران

بپرس