ذرعه

لغت نامه دهخدا

( ذرعة ) ذرعة. [ ذُ ع َ ] ( ع اِ ) ذریعة. وسیله دست آویز و آنچه بدو بدیگری پیوندند. سبب.

ذرعة. [ ذَ ع َ ] ( اِخ ) ابن شریک. نام یکی از قتله حسین بن علی ، سیدالشهداء علیهماالسلام است. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 247 شود.

ذرعة. [ ذَ ع َ ] ( اِخ ) ابن کعب ( 442 - 510 م. ).ملقب به ذونواس الحمیری از ملوک یمن در جاهلیت. گویند او همان صاحب الأخدود قرآن کریم است ، وی دین یهودداشت و بدو برداشتند که مردم نجران به دین ترسائی گرائیده اند او بجانب ایشان شد و اخادید را حفر کرد و از آتش بینباشت و سران ترسا را بدانجا گرد کرد و در آتش افکند و مرتدین از دین یهود بسوختند و آنانکه به یهودیت بازگشتند نجات یافتند و نجاشی پادشاه حبشه از این امر آگاهی یافت و وی دین نصرانی داشت ، با سپاه بسیار به صنعا حمله برد و ذونواس در ساحل بحر احمر نزدیک عدن بمقابله وی شتافت و نجاشی پیروزی یافت. ذونواس از ترس اسارت اسب به دریا راند و غرقه گشت. ( الاعلام زرکلی ج 1 ص 312 و 313 ). و رجوع به ذونواس شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس