ذبوب

لغت نامه دهخدا

ذبوب. [ ذَ ] ( اِخ ) حصنی است به یمن از عمل علی بن امین.

ذبوب. [ ذُ ] ( ع مص ) ذَبَب. ( در همه معانی ).خوشیدن و هواسیدن لب از تشنگی و جز آن. || لاغر گردیدن تن. || پژمریدن گیاه. || گردیدن و متغیر شدن گونه کسی. || دیوانه شدن. || اندک باقی ماندن از روز.

پیشنهاد کاربران

بپرس