ذبل
لغت نامه دهخدا
در ترجمه صیدنه ٔابوریحان بیرونی آمده است : ثعلب از ابن الاعرابی روایت کند که عرب پشت سلحفاة بحری را ذبل گوید و از او دست بندها سازند و زنان در دست کنند و ابن سمبل گوید که ذبل شاخ حیوانی را گویند که از او دست بندها سازند ودر این معنی شعر جریر را آورده در صفت زنی :
تری العبس الحولی جونا بکوعها
لها مسلکا من غیر جاع و لا ذبل.
و به هندی او را کجو گویند و به رومی سیلویان گویند - انتهی.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
بی فرزندی زن .
فرهنگ معین
( ~. ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - پژمردن . ۲ - باریک میان شدن .
فرهنگ عمید
۲. (زیست شناسی ) گوش ماهی.
۳. [قدیمی] اول جوانی.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید