ذباح
لغت نامه دهخدا
ذباح. [ ذُب ْ با ] ( ع اِ ) کفتگی های باطن انگشتان پای.
ذباح. [ ذَ ] ( ع مص ) ذَبح ، در تمام معانی. || شکافتن. پاره کردن. || گلو بریدن. || خبه کردن و هلاک ساختن. || ذباح دَن ؛ سوراخ کردن خم. || ذبحت اللحیة فلاناً؛ دراز گشت و فروهشت لحیه زیر زنخ وی و پیدا آمد پتفوزآن. ذبح الخمر الملح و الشمس و النینان ای طهرها و اباح استعمالها. و نینان ، جمع نون بمعنی ماهی است.
ذباح. [ ذَب ْ با ] ( ع ص ) گوسپندکش. ( مهذب الاسماء ). سلاّخ.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید