لغت نامه دهخدا
ذب. [ ذَب ب ] ( ع اِ ) گاو دشتی و آن را ذب الریاد نیز نامند، از آن روی که پیوسته در پی گاوان ماده رود. و منه رجل ٌ ذب الرّیاد؛ مرد بسیارزیارت کننده زنان و آمد و شد کننده با آنان. و گاو کوهی.
ذب. [ ذُب ب ] ( ع اِ ) ج ِ ذُباب.
فرهنگ فارسی
جمع ذباله .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. منع کردن، بازداشتن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید