ذاتی
/zAti/
مترادف ذاتی: جبلی، خداداده، طبیعی، غریزی، فطری
برابر پارسی: خدادادی، گوهری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
یکی از شعرا و از مشایخ طریقه خلوتیه از مردم کاشان قصبه بروم ایلی است .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ذاتی (ابهام زدایی). واژه ذاتی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • ذاتی باب ایساغوجی، از اصطلاحات علم منطق، به معنای محمولِ غیر خارج از ماهیت موضوع؛ شامل جنس و فصل و نوع• ذاتی (موضوع علوم)، ذاتی در باب موضوع هر علم، به معنای عَرَض بدون واسطه، یا به واسطه جزء مساوی معروض یا جزء اعمّ معروض و یا خارج مساوی معروض• ذاتی باب علل، از اصطلاحات علم منطق، به معنای اسباب حقیقی، مقابل اسباب اتفاقی• ذاتی باب برهان، از اصطلاحات علم منطق، به معنای ذاتیات موضوع و محمولات منتزع از ذات موضوع بدون نیاز به واسطه• ذاتی باب حمل (حمل اولی)، از اصطلاحات علم منطق، به حمل حد تام بر محدود• ذاتی باب حمل (مقابل محمول بالضمیمه)، از اصطلاحات علم منطق، به معنای محمول منتزع از ذات موضوع
...
...
wikifeqh: ذاتی_(ابهام_زدایی)
[ویکی فقه] ذاتی (موضوع علوم). ذاتی، از اصطلاحات علم منطق بوده و به معنی عَرَض بدون واسطه، یا به واسطه جزء مساوی معروض یا جزء اعمّ معروض و یا خارج مساوی معروض می باشد.
ذاتی، از اصطلاحات علم منطق بوده و به معنی عَرَض بدون واسطه، یا به واسطه جزء مساوی معروض یا جزء اعمّ معروض و یا خارج مساوی معروض می باشد.تمایز علوم بنابر مشهور به تمایز موضوعات آن هاست. موضوع هر علمی، چیزی است که در آن علم از اعراض ذاتی آن (موضوع) بحث می شود؛ پس ذاتی در اینجا صفت برای عَرَض است و مراد از عَرَض ذاتی در اینجا همان عَرَض ذاتی در باب حمل و عروض و مقابل عَرَض غریب است.مراد از عَرَض در باب حمل و عروض، محمولی خارج از شیء است که بر شیء حمل می شود (هو المحمول علی الشیء الخارج عنه).
اقسام عرض
عَرَض دارای اقسامی است.برخی از علمای منطق، اقسام آن را به ۹ قسم رسانده اند:
← عرض ذاتی
باید توجه داشت که در غالب علوم برهانی، عرض ذاتی، گاهی محمول برای خود موضوع علم و گاهی محمول برای یکی از انواع موضوع آن علم و گاهی محمول برای یکی دیگر از اعراض ذاتی موضوع علم و گاهی محمول برای یکی از انواع سایر اعراض ذاتی واقع می شود، اما این امر سبب نمی شود که نتیجه بگیریم در هر علمی از عوارض غریب موضوع آن علم بحث می شود، زیرا چنان که ملاصدرا می گوید، اعراضِ اخص از موضوع علم بر دو گونه اند: ا) اعراض اخصّی که موضوع به منزله جنس یا نوع آن هاست که باید ابتدا تحصّل نوعی یا تخصّص صنفی حاصل کند و بعد از تحصل و تخصص، صلاحیت معروضیت و اتصاف به عارض را پیدا کند. این ها اعراض غریب اند که در هیچ علمی از آنها گفتگو نمی شود.ب) قسمی که با وجود اخص بودن، محتاج تخصص قبلی موضوع نیستند و عروض آنها باعث اولین تخصص موضوع می شود. این گونه اعراض، عَرَض ذاتی موضوع اند؛ بنابراین با اینکه مثلاً موضوع فلسفه، وجود بما هو وجود است، بحث از وجوب و امکان، هیولی و صورت، و جوهر و عَرَض (که هر یک مختص به قسم خاصی از وجود است) بحث از اعراض ذاتی وجود خواهند بود.بر این اساس اگر موضوعات مسائل علم را لحاظ کنیم، می توان گفت: ذاتی در باب علوم (که همان عرض ذاتی موضوع است) عبارت از محمولی است که در تعریف آن، یکی از امور ذیل بیاید: ۱.خود موضوع مسئله، مثل متعجّب در قضیه «الانسانُ متعجّبٌ» که در تعریف متعجّب، موضوع یعنی انسان ذکر می شود.۲.جنس موضوع مسئله، مثل متساویان در قضیه «هذان العددان متساویان» که در تعریف متساویان، جنس موضوع یعنی عدد ذکر می شود.۳.معروض موضوع مسئله، مثل عاکسٌ للاشعّة در قضیه «الابیضُ عاکسٌ للاشعّة» که در تعریف عاکسٌ للاشعّة، جسم ذکر می شود که معروض بیاض است (بیاض، عارض بر آن می شود). ۴.معروض جنس موضوع مسئله، مثل ناقص (عددی که حاصل جمع خارج قسمت های آن از خود آن عدد بیشتر باشد؛ مثل عدد ۱۲ که حاصل جمعِ نصف و ثلث و ربع و سُدس آن برابر عدد ۱۵ می شود که از عدد ۱۲ بیشتر است) در قضیه «زوجُ الزوجِ ناقصٌ» که در تعریف ناقص، عدد اخذ می شود که معروض زوج است و زوج، جنس برای موضوع است.ابن سینا در منطق اشارات از ذاتی مورد بحث (ذاتی مورد استعمال در علوم) به ذاتی باب برهان تعبیر آورده است که البته خلاف اصطلاح رایج است و ذاتی باب برهان (در اصطلاح رایج) از این قسم ذاتی عام تر است، زیرا علاوه بر این موارد، ذاتی باب ایساغوجی (کلیات خمس) را هم شامل می شود.
ذاتی، از اصطلاحات علم منطق بوده و به معنی عَرَض بدون واسطه، یا به واسطه جزء مساوی معروض یا جزء اعمّ معروض و یا خارج مساوی معروض می باشد.تمایز علوم بنابر مشهور به تمایز موضوعات آن هاست. موضوع هر علمی، چیزی است که در آن علم از اعراض ذاتی آن (موضوع) بحث می شود؛ پس ذاتی در اینجا صفت برای عَرَض است و مراد از عَرَض ذاتی در اینجا همان عَرَض ذاتی در باب حمل و عروض و مقابل عَرَض غریب است.مراد از عَرَض در باب حمل و عروض، محمولی خارج از شیء است که بر شیء حمل می شود (هو المحمول علی الشیء الخارج عنه).
اقسام عرض
عَرَض دارای اقسامی است.برخی از علمای منطق، اقسام آن را به ۹ قسم رسانده اند:
← عرض ذاتی
باید توجه داشت که در غالب علوم برهانی، عرض ذاتی، گاهی محمول برای خود موضوع علم و گاهی محمول برای یکی از انواع موضوع آن علم و گاهی محمول برای یکی دیگر از اعراض ذاتی موضوع علم و گاهی محمول برای یکی از انواع سایر اعراض ذاتی واقع می شود، اما این امر سبب نمی شود که نتیجه بگیریم در هر علمی از عوارض غریب موضوع آن علم بحث می شود، زیرا چنان که ملاصدرا می گوید، اعراضِ اخص از موضوع علم بر دو گونه اند: ا) اعراض اخصّی که موضوع به منزله جنس یا نوع آن هاست که باید ابتدا تحصّل نوعی یا تخصّص صنفی حاصل کند و بعد از تحصل و تخصص، صلاحیت معروضیت و اتصاف به عارض را پیدا کند. این ها اعراض غریب اند که در هیچ علمی از آنها گفتگو نمی شود.ب) قسمی که با وجود اخص بودن، محتاج تخصص قبلی موضوع نیستند و عروض آنها باعث اولین تخصص موضوع می شود. این گونه اعراض، عَرَض ذاتی موضوع اند؛ بنابراین با اینکه مثلاً موضوع فلسفه، وجود بما هو وجود است، بحث از وجوب و امکان، هیولی و صورت، و جوهر و عَرَض (که هر یک مختص به قسم خاصی از وجود است) بحث از اعراض ذاتی وجود خواهند بود.بر این اساس اگر موضوعات مسائل علم را لحاظ کنیم، می توان گفت: ذاتی در باب علوم (که همان عرض ذاتی موضوع است) عبارت از محمولی است که در تعریف آن، یکی از امور ذیل بیاید: ۱.خود موضوع مسئله، مثل متعجّب در قضیه «الانسانُ متعجّبٌ» که در تعریف متعجّب، موضوع یعنی انسان ذکر می شود.۲.جنس موضوع مسئله، مثل متساویان در قضیه «هذان العددان متساویان» که در تعریف متساویان، جنس موضوع یعنی عدد ذکر می شود.۳.معروض موضوع مسئله، مثل عاکسٌ للاشعّة در قضیه «الابیضُ عاکسٌ للاشعّة» که در تعریف عاکسٌ للاشعّة، جسم ذکر می شود که معروض بیاض است (بیاض، عارض بر آن می شود). ۴.معروض جنس موضوع مسئله، مثل ناقص (عددی که حاصل جمع خارج قسمت های آن از خود آن عدد بیشتر باشد؛ مثل عدد ۱۲ که حاصل جمعِ نصف و ثلث و ربع و سُدس آن برابر عدد ۱۵ می شود که از عدد ۱۲ بیشتر است) در قضیه «زوجُ الزوجِ ناقصٌ» که در تعریف ناقص، عدد اخذ می شود که معروض زوج است و زوج، جنس برای موضوع است.ابن سینا در منطق اشارات از ذاتی مورد بحث (ذاتی مورد استعمال در علوم) به ذاتی باب برهان تعبیر آورده است که البته خلاف اصطلاح رایج است و ذاتی باب برهان (در اصطلاح رایج) از این قسم ذاتی عام تر است، زیرا علاوه بر این موارد، ذاتی باب ایساغوجی (کلیات خمس) را هم شامل می شود.
wikifeqh: ذاتی_(موضوع_علوم)
دانشنامه آزاد فارسی
ذاتی (essential)
اصطلاحی در منطق قدیم. ذاتی در منطق دو معنای شایع و مشهور و چند معنای غیرمشهور دارد. معانی شایع و مشهور ذاتی عبارت اند از الف. ذاتی باب ایساغوجی یا کلیات خمس. منطقیان قدیم برای تعریف اشیا در خارج از ذهن، به سان تعریفی که در ذهن برای اشیا درست می کنیم، ابتدا امری کلی را که از ذات افراد خود خارج نبود و به نظر آنان جزء ماهیت و ذات افراد خویش محسوب می شد، در نظر می گرفتند و معتقد بودند این جزء تعریف بر ماهیت حمل می شود. این جزء در نظر آنان محدود به جنس و فصل بود، مثل حیوان و ناطق برای ماهیت انسان و در تحلیل ذهنی نخست جزء ماهیت یعنی جنس و فصل به ذهن می آید، مثل تقدم حیوانیت و ناطقیت در تعقل انسان. طبیعی بود وقتی آنان ذاتی را جزء ماهیت شیئی بدانند، معتقد باشند که ذاتی مثلاً حیوانیت و ناطقیت از ذات انسان جداشدنی نیست؛ برای حمل ذاتی بر ذات نمی توان دلیل آورد و از این رو بدیهی نیز هستند مانند آن که تربودن آب دلیل نمی طلبد. ب. ذاتی باب برهان، که عبارت است از مفهوم یا مفاهیمی که از ذات انتزاع و بر آن حمل می شود، چنان که «زوجیّت» و «فردیت» از اعداد زوج و فرد انتزاع و آن گاه بر آن ها حمل می شود، مثلِ «عدد ۲ زوج است»، «عدد ۳ فرد است»، یا «حرکت» که از «جسم» انتزاع و بر آن حمل می شود، مانند «جسم، متحرک است». در ذاتی باب برهان بر این معنا تأکید شده است که مفهوم ذاتی یک چیز (مثل حرکت جسم در نظر منطقی های قدیم) باید از خود آن چیز (یعنی از جسم)، و نه از امری عام تر از آن (مثلاً از «جوهر») و امری خاص تر از آن (مثلاً از «حیوان») انتزاع شده باشد. دیگر این که بدین نکته باید توجه داشت که ذاتی باب برهان معنایی عام تر و گسترده تر از ذاتی باب ایساغوجی دارد و اعراضی را هم که به سبب ذات موضوع بدان می پیوندند (مثل خندیدن نسبت به انسان و زوجیت نسبت به عدد زوج) دربر می گیرد. در کتاب های منطق قدیم، در کنار معانی شایع، گاهی تا پانزده گونه ذاتی دیگر نیز بر شمرده اند و آن ها را به «حمل»، «محمول» و «موجود» نسبت داده اند.
اصطلاحی در منطق قدیم. ذاتی در منطق دو معنای شایع و مشهور و چند معنای غیرمشهور دارد. معانی شایع و مشهور ذاتی عبارت اند از الف. ذاتی باب ایساغوجی یا کلیات خمس. منطقیان قدیم برای تعریف اشیا در خارج از ذهن، به سان تعریفی که در ذهن برای اشیا درست می کنیم، ابتدا امری کلی را که از ذات افراد خود خارج نبود و به نظر آنان جزء ماهیت و ذات افراد خویش محسوب می شد، در نظر می گرفتند و معتقد بودند این جزء تعریف بر ماهیت حمل می شود. این جزء در نظر آنان محدود به جنس و فصل بود، مثل حیوان و ناطق برای ماهیت انسان و در تحلیل ذهنی نخست جزء ماهیت یعنی جنس و فصل به ذهن می آید، مثل تقدم حیوانیت و ناطقیت در تعقل انسان. طبیعی بود وقتی آنان ذاتی را جزء ماهیت شیئی بدانند، معتقد باشند که ذاتی مثلاً حیوانیت و ناطقیت از ذات انسان جداشدنی نیست؛ برای حمل ذاتی بر ذات نمی توان دلیل آورد و از این رو بدیهی نیز هستند مانند آن که تربودن آب دلیل نمی طلبد. ب. ذاتی باب برهان، که عبارت است از مفهوم یا مفاهیمی که از ذات انتزاع و بر آن حمل می شود، چنان که «زوجیّت» و «فردیت» از اعداد زوج و فرد انتزاع و آن گاه بر آن ها حمل می شود، مثلِ «عدد ۲ زوج است»، «عدد ۳ فرد است»، یا «حرکت» که از «جسم» انتزاع و بر آن حمل می شود، مانند «جسم، متحرک است». در ذاتی باب برهان بر این معنا تأکید شده است که مفهوم ذاتی یک چیز (مثل حرکت جسم در نظر منطقی های قدیم) باید از خود آن چیز (یعنی از جسم)، و نه از امری عام تر از آن (مثلاً از «جوهر») و امری خاص تر از آن (مثلاً از «حیوان») انتزاع شده باشد. دیگر این که بدین نکته باید توجه داشت که ذاتی باب برهان معنایی عام تر و گسترده تر از ذاتی باب ایساغوجی دارد و اعراضی را هم که به سبب ذات موضوع بدان می پیوندند (مثل خندیدن نسبت به انسان و زوجیت نسبت به عدد زوج) دربر می گیرد. در کتاب های منطق قدیم، در کنار معانی شایع، گاهی تا پانزده گونه ذاتی دیگر نیز بر شمرده اند و آن ها را به «حمل»، «محمول» و «موجود» نسبت داده اند.
wikijoo: ذاتی
مترادف ها
بومی، ذاتی، طبیعی، فطری
اصلی، عارضی، واقعی، فرض، ذاتی، اساسی، ضروری، عمده، واجب، لاینفک، بسیار لازم، اساسی ذاتی، جبلی
اصلی، حیوانی، ذاتی، اساسی، بنیانی، الی، عضوی، سازمانی، موثر درساختمان اندام، اندام دار، وابسته به شیمی الی، وابسته به موجود الی
اصلی، چسبنده، ملازم، ذاتی، طبیعی
بومی، محلی، جابجا نشده، ذاتی
شایسته، اصلی، حقیقی، ذاتی، باطنی، طبیعی، روحی، ذهنی
اصلی، چسبنده، ذاتی، داخلی، طبیعی، درونی، درون زاد، لاینفک، جبلی، فطری، غریزی، مادرزاد
ساده، ذاتی، بدیهی، دیوانه، طبیعی، نهادی، عادی، خلقی، جبلی، قهری، فطری، غریزی، سرشتی، استعداد ذاتی
محکم، با وقار، مهم، ذاتی، اساسی، جسمی، قابل توجه
ذاتی، داخلی، باطنی، دین دار، درونی، معنوی، تویی
ذاتی، نهادی، موروثی، درون زاد، جبلی، فطری
ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی
ذاتی، مادر زادی
ذاتی، جبلی، فطری، غریزی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادِ واژه : " فَرکرده" به چمِ "اصلی، اولیه، ذاتی، فطری، نخستین، آغازین، ابتدایی، مقدماتی، تغییرناپذیرفته":
در زبانِ سانسکریت واژه یِ " prā. kr̥ta" به چمِ " اصلی، اولیه، ذاتی، فطری، نخستین، آغازین، ابتدایی، مقدماتی، تغییرناپذیرفته" بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
بررسیِ تکواژها:
1 - " pra/prā" همان " فَر/فرا " در زبانِ پارسی است.
کاربردِ پیشوندِ "پرَ: pra" در سانسکریت و " فرَ:fra" در زبانهای اوستایی - پارسیِ میانه و " فَر:far" در زبانِ پارسیِ کُنونی:
1. 1 - پیش، جلو، به پیش، پیشین
1. 2 - آغاز، شروع، نخست، اول، ابتدا، گامِ اول
( نکته 1: گزینه یِ 1. 2 به گزینه یِ 1. 1 فروکاستنی است؛بسنجید با واژگانِ " پیشگفتار، پیش درآمد و. . . )
( نکته 2: برایِ دیدنِ نمونه هایی از کاربردِ گزینه 1. 2 در بالا می توان به واژگانِ " فرَدُم، فرَگانستن و. . . " از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی نگریست. )
2 - واژه یِ "kr̥ta " از زبانِ سانسکریت همان " کَرتَ: karta " و " kərəta " از زبانِ اوستایی و همان " کَرده" از زبانِ پارسی است که همگیِ آنها صفتِ مفعولیِ " کَر: kar" هستند و کارواژه یِ " کَردن = کَر دَن" در زبانِ پارسی نیز از همین ریشه یِ " کَر: kar" می باشد.
( نیاز به یادآوری است که آوایِ r̥ از زبانِ سانسکریت، به ریختهایِ " ar، ərə ، arə " در زبانهایِ اوستایی - پارسی تَراآمدنی است. دراینباره می توانید به پسگشتهایی در زمینه یِ آواشناسیِ واژگانِ سانسکریت بنگرید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
با بررسیِ گزینه هایِ 1. 2 وَ 2 در بالا به آسانی می توان دریافت کرد که واژه یِ " prā. kr̥ta" به ریختِ " فَرکرده" در زبانِ پارسی بازیافتنی است و از همین رو می توان کارواژه یِ " فَرکردن" را نیز برپایه یِ چمهایِ واژه یِ " فَرکرده" بیرون کشید.
من گمان می کنم بتوان برایِ واژگانی همچون " primitive" و . . . از این واژگان بهره جُست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
فرهنگ سَنسکریت - فارسی ( جلالی نایینی )
در زبانِ سانسکریت واژه یِ " prā. kr̥ta" به چمِ " اصلی، اولیه، ذاتی، فطری، نخستین، آغازین، ابتدایی، مقدماتی، تغییرناپذیرفته" بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
بررسیِ تکواژها:
1 - " pra/prā" همان " فَر/فرا " در زبانِ پارسی است.
کاربردِ پیشوندِ "پرَ: pra" در سانسکریت و " فرَ:fra" در زبانهای اوستایی - پارسیِ میانه و " فَر:far" در زبانِ پارسیِ کُنونی:
1. 1 - پیش، جلو، به پیش، پیشین
1. 2 - آغاز، شروع، نخست، اول، ابتدا، گامِ اول
( نکته 1: گزینه یِ 1. 2 به گزینه یِ 1. 1 فروکاستنی است؛بسنجید با واژگانِ " پیشگفتار، پیش درآمد و. . . )
( نکته 2: برایِ دیدنِ نمونه هایی از کاربردِ گزینه 1. 2 در بالا می توان به واژگانِ " فرَدُم، فرَگانستن و. . . " از زبانِ پارسیِ میانه - پهلوی نگریست. )
2 - واژه یِ "kr̥ta " از زبانِ سانسکریت همان " کَرتَ: karta " و " kərəta " از زبانِ اوستایی و همان " کَرده" از زبانِ پارسی است که همگیِ آنها صفتِ مفعولیِ " کَر: kar" هستند و کارواژه یِ " کَردن = کَر دَن" در زبانِ پارسی نیز از همین ریشه یِ " کَر: kar" می باشد.
( نیاز به یادآوری است که آوایِ r̥ از زبانِ سانسکریت، به ریختهایِ " ar، ərə ، arə " در زبانهایِ اوستایی - پارسی تَراآمدنی است. دراینباره می توانید به پسگشتهایی در زمینه یِ آواشناسیِ واژگانِ سانسکریت بنگرید. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
با بررسیِ گزینه هایِ 1. 2 وَ 2 در بالا به آسانی می توان دریافت کرد که واژه یِ " prā. kr̥ta" به ریختِ " فَرکرده" در زبانِ پارسی بازیافتنی است و از همین رو می توان کارواژه یِ " فَرکردن" را نیز برپایه یِ چمهایِ واژه یِ " فَرکرده" بیرون کشید.
من گمان می کنم بتوان برایِ واژگانی همچون " primitive" و . . . از این واژگان بهره جُست.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
فرهنگ سَنسکریت - فارسی ( جلالی نایینی )
درونی، سرشتی، نهادی، نهادینه، ودر برخی جاها خدادادی
استعداد ذاتی = گیرایی درونی، هوشمندی خدادادی و. . .
استعداد ذاتی = گیرایی درونی، هوشمندی خدادادی و. . .
ماهوی. [ هَُ وی ] ( ع ص نسبی ) در لغت به معنی امر مربوط به اساس و ریشه و ذات هرچیز و هرکار را گویند مثلاً بحث ماهوی یعنی بحث مربوط به اصل کار نه فروع آن. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ) .
سرشتین