ذات ماسل
لغت نامه دهخدا
شربت و نادمت الملوک فلم اجد
علی الکأس ندماناً لها مثل دیکل
اقل مکاساً فی جزور و ان غلت
و اسرع ایضاحاً و انزال مِرجل
تری البازل الکوماء فوق خوانه
مفصّلة اعضأها لم تفصّل
سقیناه بعد الرّی حتی کأنما
تری حین امسی ابرقی ذات ماسل
عشیة انسینا قبیصة نعله
فراح الفتی البکری غیر منعل.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید