ذات غسل
لغت نامه دهخدا
واظعان طلبت بذات لوث
یزید رسیمها سرعاًو لینا
انخن جمالهن بذات غسل
سراةالیوم یمهدن الکدونا.
و ابوعبیداﷲ سکونی گوید آنکس که از نباج به یمامه رفتن خواهد باید از اشی بذات غسل رود و آن نخست بنوکلیب بن یربوع رهط جریر را بود و اکنون نمیر راست. و از ذات غسل تا امرة قریه ای است. و حفصی راست :
بثرمداء شُعب ٌ من عقل
و ذات غسل ما بذات غسل ِ.
و بدانجا بستانی است که به ذات غسل معروف است.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید