ذات الصور
لغت نامه دهخدا
ذات الصور. [ تُص ْ ص ُ وَ ] ( اِخ ) ( دز... ) ( قلعه... ) ( معرکه.. ) و در مثنوی مولوی در حکایت سه پادشاه زاده که به دستور پدر بسیاحت ممالک شدند و او آنان را از رفتن بقلعه ذات الصور منع فرمود با اینهمه آنها برخلاف وصیّت پدر بدان قلعه رفتند و عاشق صورتی که بر این قلعه نقش بود گردیدند فرماید : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
و در مثنوی مولوی در حکایت سه پادشاه زاده که بدستوری پدر بسیاحت ممالک شدند .
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید