لغت نامه دهخدا
دیگچه. [ چ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. در حدود شمال باختری بی بی شروان. اهالی آن چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دیگ کوچک . ۲ - نوعی غذا که از شیر و برنج و گلاب و شکر بعنوان نذری پزند و بین مستمندان تقسیم کنند .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نوعی خوراک که با شیر و برنج و شکر و گلاب طبخ می کنند. &delta، بیشتر برای نذری درست می کنند.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه عمومی
دیگجه ویسیرگچن، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان گنبد کاووس در استان گلستان ایران.
این روستا در دهستان سلطانعلی قرار داشته و براساس سرشماری سال 1395جمعیت آن 2٬750نفر ( 750خانوار ) بوده است. [ ۲]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین روستا در دهستان سلطانعلی قرار داشته و براساس سرشماری سال 1395جمعیت آن 2٬750نفر ( 750خانوار ) بوده است. [ ۲]
wiki: دیگچه
مترادف ها
قابلمه، دیگ، سبو، گلدان، کتری، دیگچه، قوری، اب پاش، ماری جوانا وسایرمواد مخدره، هر چیز برجسته و دیگ مانند
دهل، کتری، نقاره، دیگچه، اب گرم کن، جعبه قطب نما
کتری، دیگچه، کماجدان پایه دار
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
نوعی شیربرنج مشهدی که سفت است
مجید علیائی
جواب . آرام پز
جواب . آرام پز