دیگر گشتن

لغت نامه دهخدا

دیگر گشتن. [ گ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) عوض شدن. تغییر کردن. تبدیل شدن. ( یادداشت مؤلف ). متغیر و دگرگون گردیدن :
چه گمان برد که محمود مگر دیگر گشت
اینت غمری و گمانی بد سبحان اﷲ.
فرخی.
صواب نمیبینم اکنون بر او حرب کردن که او قوی گشت و از این پس حالها دیگر گشت. ( تاریخ سیستان ).
گر دگرگون بود حالت پارسال
چونکه دیگر گشت باز امسال حال.
ناصرخسرو.
چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش
ببستان جامه زربفت بدریدند خوبانش.
ناصرخسرو.
نام شهری گفت وز آنهم درگذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت.
مولوی.
طبع من دیگر نگشت و عنصرم
تیغ حقم هم بدستوری برم.
مولوی.

فرهنگ فارسی

عوض شدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس