دیگ پخته

لغت نامه دهخدا

دیگ پخته. [ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) غذای مطبوخ. || واقعه و حادثه و آثار تلخ آن : باقی بهزیمت پیش پسران علی تکین رفتند اوکار را ملامت کردند جواب داد که آن دیگ پخته برجای است و ما یک چاشنی بخوردیم هر کس را که آرزوست پیش باید رفت. ( تاریخ بیهقی ص 473 چ ادیب ).

فرهنگ فارسی

غذای مطبوع .

پیشنهاد کاربران

بپرس