دیویی، جان (۱۸۵۹ـ۱۹۵۲)(Dewey, John)
دیویی، جان
فیلسوف، متخصص تعلیم و تربیت و روان شناس امریکایی. در ۱۸۷۹ از دانشگاه ورمانت فارغ التحصیل شد و در ۱۸۸۴ از دانشگاه جان هاپکینز دانشنامۀ دکتری گرفت. جی استنلی هال، از بنیاد گذاران روان شناسی تجربی، و چارلز ساندرس پِرْس از استادانش بودند. اما دیویی بیشتر به اندیشۀ فلسفی آلمانی، به خصوص به خصلت وحدت بخش و منسجم ایدئالیسم هگل علاقه مند بود که در نقطۀ مقابل تجربه گرایی انگلیسی قرار داشت. دیویی نخست در دانشگاه میشیگان (۱۸۸۴) و سپس در دانشگاه مینه سوتا (۱۸۸۸) فلسفه تدریس کرد. در ۱۸۸۹ به دانشگاه میشیگان بازگشت. در ۱۸۹۴ به ریاست گروه فلسفه، روان شناسی و علم تربیت دانشگاه شیکاگو رسید. در این دانشگاه به اصلاح نظریه و فعالیت های آموزشی سخت علاقه مند شد و اصول آموزشی خود را در مدرسۀ مشهور آزمایشگاهی تجربی، موسوم به مدرسۀ دیویی، که در ۱۸۹۶ به همت دانشگاه شیکاگو تأسیس شد، به آزمایش نهاد. این اصول به جای تأکید بر اجرای برنامه های درسی رسمی، بر یادگیری از راه فعالیت های گوناگون تأکید داشتند. اثر تأثیرگذار و ماندگار او با عنوان مدرسه و جامعه (۱۸۹۹) روش و برنامۀ درسی مدرسه را به گونه ای تعریف می کرد که رشد کودک در آن دغدغۀ اصلی بود. دیویی در ۱۸۹۹ به ریاست جامعۀ روان شناسی امریکا برگزیده شد و در ۱۹۰۵ به مقام ریاست جامعۀ فلسفی امریکا نایل آمد. از ۱۹۰۴ تا ۱۹۳۰ در دانشگاه کلمبیا تدریس کرد و پس از بازنشستگی (۱۹۳۰)، تا ۱۹۳۹ استاد افتخاری بود. دیویی از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ در چین و ژاپن سخنرانی هایی ایراد کرد و در ۱۹۲۸ از مدارس اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بازدید کرد. دربارۀ مسائل اجتماعی و بحران های رویاروی دموکراسی صنعتی امریکا مقالاتی برای عامۀ مردم منتشر کرد. دیویی برای تحقّق بسیاری از اهداف آزادی خواهانه کوشید و در سازمان های مدنی و مسائل ملی متعدد مشارکت داشت و نقش رهبری ایفا کرد و یکی از بنیاد گذاران مدرسۀ جدید پژوهش اجتماعی شهر نیویورک در ۱۹۱۹ بود. دیویی در نخستین کتابش، روان شناسی (۱۸۸۷)، کوشید ایدئالیسم فلسفی خود را با روان شناسی فیزیولوژیکی جدید هال تلفیق کند. با چاپ کتاباصول روان شناسی (۱۸۹۰) ویلیام جیمز و بعضی مقالات تأثیرگذار و دوران ساز پرس در نشریۀ مونیست(۱۸۹۱) و تحت تأثیر داروینیسم و آثار همکارش جورج هربرت مید، نوشته های روان شناختی دیویی دچار تغییر شد: از این پس «خود» معنوی را در چارچوبی اجتماعی و رفتاری و به مثابۀ مداری از فعالیت های آلی هدف مند می دید. مقالۀ او با عنوان «مفهوم قوس بازتاب در روان شناسی» (۱۸۹۶) یکی از منابع درجۀ اول جنبش روان شناسی کارکردی است که محرک و پاسخ را به عنوان کارکردهایی به هم پیوسته برای هماهنگی و هدایت آلی در نظر می گیرد. دیویی پیامدها و مصادیق این دیدگاه را در نوشته های مختلفی دربارۀ روان شناسی اجتماعی و تربیتی و فلسفه، به خصوص در چگونه می اندیشیم (۱۹۱۰) و اثر پرنفوذش دموکراسی و تربیت (۱۹۱۶) شرح و بسط داد. اثر اخیر بهترین معرف آموزه های فلسفی و تربیتی او و محرک جنبش تربیتی پیشرو در دهۀ ۱۹۳۰ است. دیویی در پژوهش های روان شناسی، اخلاقی و فلسفۀ اجتماعی اش به تحلیل جنبه های منطقی اندیشه و عمل می پردازد. اندیشه از پیدایش مسئله ناشی می شود و حاصل عدم توازن آلی و تعارض است، عمل متفکرانه به حل این مسائل معطوف است و بنابراین ابزاری است برای ایجاد حقیقت که همان حل رضایت بخش و مطمئن یک مسئله است. این رویکردِ ابزارگرا نسخۀ پراگماتیسم دیویی است که جیمز و پرس در آن با او هم عقیده بودند. در آن زمان پراگماتیسم بانفوذترین فلسفه در ایالات متحده بود. دیویی این وجه از اندیشۀ خود را در مقالاتی دربارۀ منطق تجربی (۱۹۱۶) و سرشت و رفتار بشری (۱۹۲۲) مطرح کرد و درمنطق: نظریۀ پژوهش (۱۹۳۸) بسط داد. او دربارۀ نظریۀ تجربی رفتار هوشمندانه، یا پژوهش، که در تجربۀ اخلاقی و زیباشناختی حاضر است، در آثاری نظیراخلاق (همراه با جِی اچ تافتز ۱۹۰۸) ونظریۀ ارزش گذاری (۱۹۳۹) و هنر به مثابۀ تجربه (۱۹۳۴) بحث کرد. فلسفۀ دیویی می کوشید نشان دهد که چگونه نتایج علم بر ارزش های هدایت کنندۀ رفتار انسانی تأثیر می گذارد. دیویی نظریۀ طبیعی گرایانۀ گسترده ای دربارۀ وجود (اگزیستانس) صورت بندی کرد که محتاج هیچ گونه مفروضات یا نتایج ماوراءطبیعی نبود. کتاب تجربه و طبیعت (۱۹۲۵) مهم ترین کوشش او در عرضۀ تحلیل و توصیفی مابعدالطبیعی از تجربۀ تفکر است که در رویدادهای طبیعی ریشه دارد و ثمرۀ آن ارتباطات، علم، ارزش و هنر است. دامنۀ گسترده و گوناگونی آثار دیویی و تأثیرش بر فلسفه، زیباشناسی، تعلیم و تربیت، نظریۀ حقوقی و سیاسی و علوم اجتماعی قرن ۲۰، او را در شمار فلاسفۀ بزرگ قرار داده است. از دیگر آثارش: مسائل آدمیان (۱۹۴۶)؛ جست وجو برای یقین (۱۹۲۶)؛ نوسازی در فلسفه (۱۹۲۰).
دیویی، جان
فیلسوف، متخصص تعلیم و تربیت و روان شناس امریکایی. در ۱۸۷۹ از دانشگاه ورمانت فارغ التحصیل شد و در ۱۸۸۴ از دانشگاه جان هاپکینز دانشنامۀ دکتری گرفت. جی استنلی هال، از بنیاد گذاران روان شناسی تجربی، و چارلز ساندرس پِرْس از استادانش بودند. اما دیویی بیشتر به اندیشۀ فلسفی آلمانی، به خصوص به خصلت وحدت بخش و منسجم ایدئالیسم هگل علاقه مند بود که در نقطۀ مقابل تجربه گرایی انگلیسی قرار داشت. دیویی نخست در دانشگاه میشیگان (۱۸۸۴) و سپس در دانشگاه مینه سوتا (۱۸۸۸) فلسفه تدریس کرد. در ۱۸۸۹ به دانشگاه میشیگان بازگشت. در ۱۸۹۴ به ریاست گروه فلسفه، روان شناسی و علم تربیت دانشگاه شیکاگو رسید. در این دانشگاه به اصلاح نظریه و فعالیت های آموزشی سخت علاقه مند شد و اصول آموزشی خود را در مدرسۀ مشهور آزمایشگاهی تجربی، موسوم به مدرسۀ دیویی، که در ۱۸۹۶ به همت دانشگاه شیکاگو تأسیس شد، به آزمایش نهاد. این اصول به جای تأکید بر اجرای برنامه های درسی رسمی، بر یادگیری از راه فعالیت های گوناگون تأکید داشتند. اثر تأثیرگذار و ماندگار او با عنوان مدرسه و جامعه (۱۸۹۹) روش و برنامۀ درسی مدرسه را به گونه ای تعریف می کرد که رشد کودک در آن دغدغۀ اصلی بود. دیویی در ۱۸۹۹ به ریاست جامعۀ روان شناسی امریکا برگزیده شد و در ۱۹۰۵ به مقام ریاست جامعۀ فلسفی امریکا نایل آمد. از ۱۹۰۴ تا ۱۹۳۰ در دانشگاه کلمبیا تدریس کرد و پس از بازنشستگی (۱۹۳۰)، تا ۱۹۳۹ استاد افتخاری بود. دیویی از ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۱ در چین و ژاپن سخنرانی هایی ایراد کرد و در ۱۹۲۸ از مدارس اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بازدید کرد. دربارۀ مسائل اجتماعی و بحران های رویاروی دموکراسی صنعتی امریکا مقالاتی برای عامۀ مردم منتشر کرد. دیویی برای تحقّق بسیاری از اهداف آزادی خواهانه کوشید و در سازمان های مدنی و مسائل ملی متعدد مشارکت داشت و نقش رهبری ایفا کرد و یکی از بنیاد گذاران مدرسۀ جدید پژوهش اجتماعی شهر نیویورک در ۱۹۱۹ بود. دیویی در نخستین کتابش، روان شناسی (۱۸۸۷)، کوشید ایدئالیسم فلسفی خود را با روان شناسی فیزیولوژیکی جدید هال تلفیق کند. با چاپ کتاباصول روان شناسی (۱۸۹۰) ویلیام جیمز و بعضی مقالات تأثیرگذار و دوران ساز پرس در نشریۀ مونیست(۱۸۹۱) و تحت تأثیر داروینیسم و آثار همکارش جورج هربرت مید، نوشته های روان شناختی دیویی دچار تغییر شد: از این پس «خود» معنوی را در چارچوبی اجتماعی و رفتاری و به مثابۀ مداری از فعالیت های آلی هدف مند می دید. مقالۀ او با عنوان «مفهوم قوس بازتاب در روان شناسی» (۱۸۹۶) یکی از منابع درجۀ اول جنبش روان شناسی کارکردی است که محرک و پاسخ را به عنوان کارکردهایی به هم پیوسته برای هماهنگی و هدایت آلی در نظر می گیرد. دیویی پیامدها و مصادیق این دیدگاه را در نوشته های مختلفی دربارۀ روان شناسی اجتماعی و تربیتی و فلسفه، به خصوص در چگونه می اندیشیم (۱۹۱۰) و اثر پرنفوذش دموکراسی و تربیت (۱۹۱۶) شرح و بسط داد. اثر اخیر بهترین معرف آموزه های فلسفی و تربیتی او و محرک جنبش تربیتی پیشرو در دهۀ ۱۹۳۰ است. دیویی در پژوهش های روان شناسی، اخلاقی و فلسفۀ اجتماعی اش به تحلیل جنبه های منطقی اندیشه و عمل می پردازد. اندیشه از پیدایش مسئله ناشی می شود و حاصل عدم توازن آلی و تعارض است، عمل متفکرانه به حل این مسائل معطوف است و بنابراین ابزاری است برای ایجاد حقیقت که همان حل رضایت بخش و مطمئن یک مسئله است. این رویکردِ ابزارگرا نسخۀ پراگماتیسم دیویی است که جیمز و پرس در آن با او هم عقیده بودند. در آن زمان پراگماتیسم بانفوذترین فلسفه در ایالات متحده بود. دیویی این وجه از اندیشۀ خود را در مقالاتی دربارۀ منطق تجربی (۱۹۱۶) و سرشت و رفتار بشری (۱۹۲۲) مطرح کرد و درمنطق: نظریۀ پژوهش (۱۹۳۸) بسط داد. او دربارۀ نظریۀ تجربی رفتار هوشمندانه، یا پژوهش، که در تجربۀ اخلاقی و زیباشناختی حاضر است، در آثاری نظیراخلاق (همراه با جِی اچ تافتز ۱۹۰۸) ونظریۀ ارزش گذاری (۱۹۳۹) و هنر به مثابۀ تجربه (۱۹۳۴) بحث کرد. فلسفۀ دیویی می کوشید نشان دهد که چگونه نتایج علم بر ارزش های هدایت کنندۀ رفتار انسانی تأثیر می گذارد. دیویی نظریۀ طبیعی گرایانۀ گسترده ای دربارۀ وجود (اگزیستانس) صورت بندی کرد که محتاج هیچ گونه مفروضات یا نتایج ماوراءطبیعی نبود. کتاب تجربه و طبیعت (۱۹۲۵) مهم ترین کوشش او در عرضۀ تحلیل و توصیفی مابعدالطبیعی از تجربۀ تفکر است که در رویدادهای طبیعی ریشه دارد و ثمرۀ آن ارتباطات، علم، ارزش و هنر است. دامنۀ گسترده و گوناگونی آثار دیویی و تأثیرش بر فلسفه، زیباشناسی، تعلیم و تربیت، نظریۀ حقوقی و سیاسی و علوم اجتماعی قرن ۲۰، او را در شمار فلاسفۀ بزرگ قرار داده است. از دیگر آثارش: مسائل آدمیان (۱۹۴۶)؛ جست وجو برای یقین (۱۹۲۶)؛ نوسازی در فلسفه (۱۹۲۰).
wikijoo: دیویی،_جان_(۱۸۵۹ـ۱۹۵۲)