دیوسالار

/divsAlAr/

لغت نامه دهخدا

دیوسالار. [ وْ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) سالار دیوان. رئیس دیوان. || رئیس بزرگ. سالار عظیم. || بدکردار و دیوکردار. ( ناظم الاطباء ).

دیوسالار. [ وْ ] ( اِخ )علی سالار فاتح از ملاکان و متنفذان مازندران و از مردم کجور ( فوت 1326 هَ.ش. / 1367 هَ.ق. ). وی در انقلابات اوائل مشروطیت و در فتح قزوین و تهران دخالت داشت و از طرف ملیون در رجب 1327 هَ.ق. لقب سالار فاتح یافت. او مردی نویسنده و تاریخ دان بود و به تفنن شعر می گفت و تألیفاتی نیز دارد که بچاپ نرسیده است.

فرهنگ فارسی

علی سالار فاتح از ملاکان و متنفذان مازندران و از مردم کجور .

فرهنگ عمید

۱. دلیر، دلاور.
۲. دلیر و تندخو مانند دیو.

پیشنهاد کاربران

ما از نوادگان سالار فاتح هستیم و به فامیلی خود افتخار دارید
من مهیا دیوسالار هستم از استان مازندران شهرستان محمودآباد
خیلی از دیوسالاری ها نمیدونم چرا دوست دارن که فامیلی شون رو عوض کنن مثل:
مهدیه سالارزاده که خواهر منه ، زینب سالار ، فاطمه سالار زاده
البته از اجداد دیوسالار ها که در شجره نامه دیوسالار ها الوند دیو نام دارد والی سواد کوه بود
سالار ، بزرگ ، دیوان سالار ها ، بزرگ زاده ها
سرتیپ علی خان دیوسالار معروف به سالار فاتح
دیوسالار یعنی قدرت . با افتخار دیوسالارم
دیوسالار به معنی رئیس بزرگه همینطور نام سالار فاتح سرهنگ علی دیوسالار بود که به دلیل داشتن اقتدار و فتح مناطق بسیار ، سالار فاتح لقب گرفت

بپرس