دیوزد. [ وْ زَ ] ( ن مف مرکب ) دیوزده. کسی که آسیب دیوش باشد. ( غیاث ) ( آنندراج ). جن زده. مصروع. مجنون. دیودیده : گهی چون دیوزد بیهوش گشتی فغان کردی و پس خاموش گشتی.( ویس و رامین ).بجست از خواب همچون دیوزد مردیکی آه از دل نالان برآورد.( ویس و رامین ).