دیوزاده. [ وْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زاده شده از دیو. بچه دیو، دیونژاد : از این دیوزاده یکی شاه نونشانند با تاج بر گاه نو.فردوسی.از آدمیان دیوزاده دیوانگیش خلاص داده.نظامی.هجوم عزیمتی است که آن دیوزاده رابر خوانمی زبون و مسخر همی کنم.سوزنی.