دیوجامه

لغت نامه دهخدا

دیوجامه. [ وْم َ / م ِ ] ( اِ مرکب ) نوعی از جامه پوستین باشد که آن را وارونه می پوشند تا پشمهای آن بر بالا آید و پرها بر آن بند کنند و شبها بشکار کبک روند. ( برهان ). || بعضی گویند جامه ای باشد از پلاس گنده که در روزهای جنگ پوشند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || پوست شیر و پلنگ که بهادران و پهلوانان در روز معرکه بر دوش اندازند. ( برهان ) ( آنندراج ). || جامه ای است پرها بر او بندند وقت شکار کبک پوشند دراز و عریض باشد چنانکه گویی بر اندام دیو است و بر آن شاخهای عقاب نصب کرده و شکار مرغان را کسی درپوشد و در شکارگاه جنبیدن گیرد و شاخهای عقاب بجنباند جانوران گمان برند که صدای بال عقاب است همه فروخیزند از پرواز بمانند تا همه را بگیرند و این شکار در زابلستان بسیار کنند و گفته اند جامه ای است پلاسین چه پشم آن بیرون او باشد و آن را در جنگ [ پوشند ] و پوشنده آن را دیوسوار گویند. ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(مِ ) (اِمر. ) نوعی جامة خشن جنگی .

فرهنگ عمید

۱. جامۀ پوستین که وارونه به تن کنند.
۲. نوعی جامۀ خشن که در قدیم هنگام جنگ به تن می کردند.

پیشنهاد کاربران

بپرس