دیوث

/dayyus/

مترادف دیوث: بی حمیت، بی غیرت، پس درنشین، جاکش، قرمساق، قلتبان، قواد، نامرد

متضاد دیوث: غیرتمند

برابر پارسی: بی رگ، بی منش، پژاوند

معنی انگلیسی:
ponce, cuckold, fancy man, pander, pimp

لغت نامه دهخدا

دیوث. [ دَی ْ یو ] ( ع ص ) قواد. دیبوب. آنکه مردان را بر زن خود وارد کند. آنکه درباره زن خود حسادت و غیرت نداشته باشد. این واژه از زبان سریانی است و معرب شده است. ( از تاج العروس ). کسی که درباره زن خود غیرت نداشته باشد. پزوند.دراره و دنگل. ( ناظم الاطباء ). قرطبان. کلتبان. قندع. ( منتهی الارب ). مرد بی غیرت. ( مقدمه لغت میرسید شریف جرجانی ). قواد. ( قاموس فیروزآبادی ). بی غیرت و بی حمیت و در رساله معربات نوشته که این معرب است در اصل دیوث بتخفیف تحتانی و تاء فوقانی بود و بعضی نوشته اند که دیوث بمعنی کسی که زن خود را بدیگران دهد. ( غیاث ) ( آنندراج ). بی رشک. ( تفلیسی ) ( مهذب الاسماء ) ( زمخشری ) ( دهار ). بی ننگ. ( دهار ). بنابگفته جوالیقی این کلمه عبری و یا سریانی است. ( المعرب جوالیقی ص 155 ). زن جلب. قرمساق. جاکش. زن بمزد. قرنان. ممانی. کشخان. معرس. قواد بر عیال خود و بر اهل خود. بی رشک. بچشم خودبین. شاخدار. بی عار. ( یادداشت مؤلف ) :
چون سبب کردی کشیدی سوی خویش
مثل آن را پس تو دیوثی ز پیش.
مولوی.
هرکسی که... یکی از زنان مصطفی ( ص ) یا دیگر انبیاء راتهمت نهد ملحد و کافر و ملعون باشد... از بهر آنکه رسول ( ص ) را دیوث گفته باشد. ( النقض ص 83 ).

فرهنگ فارسی

مردبی غیرت، مردی که درباره زن خودتعصب ندارد
( صفت ) مرد بی غیرت درباره زن خویش بیرشک .

فرهنگ معین

(دَ یّ ) [ ع . ] (ص . ) بی غیرت .

فرهنگ عمید

مرد بیغیرت، مردی که دربارۀ زن خود غیرت و تعصب نداشته باشد.

پیشنهاد کاربران

دیوث ؛ با ریخت دیگر دَیّوس مرتبط با کلماتی مثل داس و دسیسه به معنی دسیسه گر و جدایی انداز و تفرقه افکن.
انسان های دَیّوس با ریخت دیگر دیوث نیز به انسان های دسیسه گری اطلاق می شود که با فتنه و طرح و نقشه قبلی باعث اختلاف و جدایی بین پدر و پسر یا مادر و دختر یا جدایی زن و شوهر و یا جدا شدن دو دوست و غیره از هم می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

درک بهتر این مطلب مرتبط با متن تحلیل شده ی زیر خدمت علاقمندان به مبحث زبان شناسی از زوایای مختلف در قانون و قواعد ایجاد کلمات تبیین گردیده است.
داس ؛ این کلیدواژه که به عنوان یک اسم برای یک ابزار جهت درو کردن و دریده شدن گندم و جو از ریشه، در کشاورزی رایج می باشد دارای یک مفهوم بسیار زیبا و حکیمانه ای به صورت پنهان و نهفته در صندوقچه این کلمه می باشد.
از زاویه ی قانون مُصَوِّت ها و عینیت آوای دو مصوت ( آ ) و ( او ) که دو حالت از هم باز شدن لب ها و به هم دوز شدن لب ها را ایجاد می کند، دو کلمه ی داز و دوز به معنی از هم جدا کردن و به هم رساندن دارای معنا و مفهوم می باشد.
مُؤَیِّد این مطلب و عینیت آن با عالم واقع در ابزاری به نام داس در کشاورزی که باعث جدا شدن ساقه از ریشه می شود قابل مشاهده است. یعنی از طریق قانون مصوت ها کلمه ی دوستی به معنی به هم دوز شدن و دسیسه به معنا طرح و نقشه برای جدا سازی دارای معنا و مفهوم می باشد.
درک بهتر این تحلیل مرتبط با مطلب تبیین شده در خصوص کلمه ی دست ؛
دست ؛ این کلیدواژه ی حکیمانه از اون دست کلماتی است که پیشوند بسیاری از کلمات دیگر است.
و در ابعاد و زوایای مختلف معنا و مفهوم ایجاد می کند و دارای کاربری های مختلف در جایگاه های کاربردی مختلف می باشد.
کلمات هم خانواده و هم ریشه با کلمه ی دوست عبارتند از ؛
( دست دوست است تِست تُست تِز داس داز دوز دیز دیزاین اندازه دیزی دزد دسیسه دیوس )
از یک زاویه معنا و مفهوم اصلی ساختمان کلمه ی دست از است و هست و هستی آفرینی شکل گرفته است.
در واقع دست به عنوان عضوی از اعضای بدن نمادی از هستی آفرینی و خلاقیت و درک نمودن و فهمیدن و طرح و نقشه می باشد که هر تِز و طرحی را می توان با این عضو به منسه ی ظهور رساند و خلق کرد.
برای اینکه معنا و مفهوم این کلمه را از صندوقچه ی این کلمه بیرون بکشیم افزونه ی حرف ( د ) در ابتدای این کلمه از زاویه ی قانون و قواعد ایجاد کلمات و نزدیکی محل صدور آوای بعضی از حروف به همدیگر از ابزارهای کلامی قرار گرفته در دهان قابل تبدیل به حرف ( ت ) می باشد.
یعنی دَست عضوی از اعضای بدن برای گرفتن چیزی است که برای تِست کردن برای تُست شدن یعنی پخته شدن و فهمیدن برای دیزاین کردن و دیز کردن دارای کاربرد می باشد.
یعنی در فلسفه ی دوستی و رفاقت و دوست داشتن بر مبنای تِست شدن و تِست کردن است که دوستی و دوست شدن ایجاد می گردد.
این مطلب همیشه در سخنان عرفای ما هست که اگر خداوند بنده ای را دوست داشته باشد و ببیند او هم خدا را دوست دارد و برای اینکه ببیند بنده اش چقدر و تا کجا در پای کار دوستی برقرار است او را امتحان می کند.
و از یک زاویه ی دیگر مفهومی که کلمه ی دست ایجاد می کند مرتبط با کلمه ی دیزاین و دوز کردن به معنی طراحی و میزان کردن می باشد که در این رابطه کلمه ی دستگاه که واحد شمارش بسیاری از ماشین آلات در صنایع و ساختمان ها می باشد از مفهوم دیزاین و دوز شدن به معنی طراحی و تنظیم و میزان نمودن دارای بار معنایی می باشد.
کلمه ی دوز که در بازی دوز در قدیم الایام خیلی رایج بود وقتی سه تا مهره باهم در یک ردیف قرار می گرفت اصطلاح دوز شدن به کار برده می شد.
همچنین در شغل خیاطی این کلمه در اصطلاح دوخت و دوز مفهوم دیزاین و طراحی یک کلمه ی رایجی می باشد. به گونه ای که حتی کلمه ی اندازه نیز از کلمه ی دوز و دیزاین و دست منشعب شده است. یعنی دوخت و دوز به معنی دوز شدن دو سر پارچه به همدیگر.
به عنوان مثال در دیزاین داخلی منازل طوری هست که رنگ پرده و مبل و فرش باید به گونه ای باشد که رنگ بندی آنها دیز هم باشند و تناسب رنگ ها رعایت شده باشد.
از زاویه ی قانون مُصَوِّت ها و عینیت آوای دو مصوت ( آ ) و ( او ) که دو حالت از هم باز شدن لب ها و به هم دوز شدن لب ها را ایجاد می کند، دو کلمه ی داز و دوز به معنی از هم جدا کردن و به هم رساندن دارای معنا و مفهوم می باشد.
مُؤَیِّد این مطلب و عینیت آن با عالم واقع در ابزاری به نام داس در کشاورزی که باعث جدا شدن ساقه از ریشه می شود قابل مشاهده است. یعنی از طریق قانون مصوت ها کلمه ی دوستی به معنی به هم دوز شدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین در قانون مُصَوِّت ها دو حرف ( اَ ) و ( اِ ) در ساختمان کلمات دو مفهوم گیرنده و دهنده را ایجاد می کنند.
مثل مصوت اَ و اِ بر روی حرف ( ل ) در کلمه ی معلم که دو کلمه ی مُعَلَّم به معنی گیرنده ی علم و کلمه ی مُعَلِّم به معنی دهنده ی علم دارای بار معنایی می باشد.
یعنی از طریق این قانون کلمه ی دَس به معنی گیرنده و کلمه ی دِس به معنی دهنده دارای معنا و مفهوم می باشد.
در همین رابطه از طریق قانون قلب ها و منقلب شدن حروف، حرف ( س ) که قابل تبدیل به حرف ( ز ) می باشد کلمه ی دِز که در سد دز نیز نامگذاری گردیده است به معنی سَدّ دهنده ی آب و نیرو تایید کننده ی این مطلب می باشد.

کلمه و اصطلاح تِز دادن نیز منشعب از کلمه ی دست و دوز و دیز و دیزاین به معنی طرحی را ارائه دادن دارای مفهوم می باشد.
در فرهنگ و زبان و لهجه ی تات های خراسان شمالی نیز کلمه ی دیز یعنی میزان یعنی همه چی رو ردیف و روال و درست بودن یعنی مناسب یعنی همه جوره تنظیم. دیز و دیزی یک کهن واژه و یک کلیدواژه قدیمی است.
رد این کلمه رو در زبان انگلیسی هم میشه یافت مثل کلمه دیزاین که به مفهوم طراحی ترجمه شده است. مثلاً چراغ قوه رو وقتی به سمتی که نیاز باشه تمرکز بیشتری باشه به طرف می گویند دیز بنداز.
در غذای دیزی نیز وقتی غذا همه چیش روبرا باشه و خوب تُست شده باشد یا پخته شده باشد اصطلاحاً گفته می شود همه چیش دیزه.
شبدیز هم که نامی برای اسب در فرهنگ ایرانی ها می باشد به طرح رنگ بدن اسب که مانند طرح رنگ شب باشد گفته می شود یعنی هم ردیف رنگ شب شدن یعنی مانند شب یعنی اسب مشکی.
حتی کلمه ی دزد نیز مرتبط با کلمه ی دست و دیزاین و دسیسه به معنی طراح و نقشه کشی که با یک نقشه قبلی مالی را از صاحب مال جدا می کند و این عمل دزدی را انجام می دهد.
دِز ؛ یعنی بخشنده ( سد دز )
دزفول ؛ کریم ، بخشنده ، منطقه ی پرآب
از زاویه ی قانون مُصَوِّت ها دَز یعنی گیرنده و دِز یعنی دهنده

ریشمال. ( نف مرکب ) دیوث. بی حمیت. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) . بی غیرت. ( ناظم الاطباء ) . || متملق. چاپلوس. متبصبص. ( از یادداشت مؤلف ) .
واژه دیوث
معادل ابجد 520
تعداد حروف 4
تلفظ dayyus
نقش دستوری اسم
ترکیب ( صفت ) [عربی]
مختصات ( دَ یّ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی dayyus
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
واژگان عامیانه
هیچ فرمانده ایرانی در تاریخ بی نظیر سرزمین به این نبود تاریخ شناسان چنین چیزی رو رد کردند.

دیوس به فارسی اسم هست ، نام یکی از سرداران ایرانی
دیوث به عربی به معنی بی غیرت هست
حسب اطلاع دوستان این واژه هیچ ارتباطی با سردار ایران ندارد. ایشان با نام Dyaus شناخته میشود. که در تواریخ با نام پمپه دیائوس بیان شده است
دیوث به کسی گفته میشود که زنش هرزه باشد وشوهر خبر دارد ولی هیچ کاری نکند یعنی رضایت دارد
کسی که زنش را شوهر دهد.
معنی همان بی غیرتی هست ولی تحلیل اصلی اینکه کسی دیگر با ناموس ( همسر ) شخص بی غیرت سکس می کنه و اون شخص با دیدن اون صحنه تحریک و شهوتی میشه و بعد خودش دست بکار میشه و لذت میبرم . . .
دکترنیما هیدجی - پژوهشگر فعال
زن به مزد
فرهنگ فارسی معین
( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث ، قواد.
قرته زن . [ ق َ ت َ / ت ِ زَ ] ( ص مرکب ) مرد دیوث . ( ناظم الاطباء ) .
زن جلب ( صفت ) آنکه زنش فاسد و نابکار است .
مار ماهی مردی است همسرش را در اختیار مردم می گذارد
یکی از سردار های مشهور ایرانی
یعنی بی رگ و به کسی اطلاق میشه که برا ناموس خود بی تفاوته ، بیغیرت و بی عار ، تنبل در مسائل ناموس خود ،
زن به مزد
( زَ. بِ. مُ ) ( ص مر. ) دیوث، قواد.
دیوث به معنی زیرک و حیله گره
غرزن. [ غ َ زَ ] ( ص مرکب، اِ مرکب ) زن قحبه و بدکار. ( آنندراج ) . روسپی زن. || مرد دیوث و قلتبان. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . قرنان. کشخان :
حریف یکدگرند آن دو غرزن قواد
که این از آن بجوی فرق کردنتوانی.
...
[مشاهده متن کامل]

سوزنی.
من عزیزم مصر حرمت را و این نامحرمان
غرزنان برزنند و غرچگان روستا.
خاقانی.

دیوث به مردی گفته می شود که همسرش زنای محصنه کند او در این باره غیرت و حسادتی نداشته باشد. دیوث همچنین به معنی کسی که زن خود را برای رابطه جنسی به دیگران دهد. این کلمه در اصل متعلق به زبان سریانی است که از آن طریق به عربی و سایر زبان ها وارد شده است.
بی غیرت و بی رگ وپست
ﺩیوث ﻧﺎﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻫﺎﻥ ﺑﺎ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﺰﺭﮒ ﺳﺎﺳﺎﻧﯽ بوﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ جنگ هاﯼ ﭘﯿﺎﭘﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﮔﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺎﺭ ﻫﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﺩﺍﺩ
معنی اصلی : شخصی که غیرت ندارد و ناموس فروش باشد .
معنی فرعی: برای خطاب کردن افراد نزدیک و صمیمی و دوستان در معنای ناقلا و بلا
تنها اسم ایرانی نزدیک به دیوس مربوط به یکی از سرداران پارتی چند قرن قبل از اسلام بوده و حتی اعراب روحشون هم از همچین کسی خبر نداشته، اونوقت توی کانال های به اصطلاح افشاگری تاریخ، چند صد سال فاصله زمانی رو حذف کردن و چسبوندن به حمله اعراب

دیوث به معنی بی بندباری دروابط اجتماعی کسی که به هیچ قانونی پایبندنیست ودرپی هواوهوس خودازهرعمل زشت وناپسندپیروی وبه موقع سنجش ازبارمسولیت شانه خالی کند
به معنی بی غیرت 👌
بی غیرت
قرمساق
خلاصه یک کلمه بدی ک من شخصا متنفرم
بیشتر به این معنی می باشد :
که بی غیرت و پست و رذل باشد
بی غیرت و پست
بی غیرت بی رگ
بی غیرت
پیامبر اسلام دیوث را به خوک تشبیه کرده اندچون خوک تا نر دیگری به ماده او نزدیک شود آنگاه شهوتش بجوش آمده نز یکی کند

"قَرچِه، دِرارِه، دَنکَس، دنگل، کشخان"
نام زئوس خدای خدایان یونان به صورت دیوس نیز تلفظ میشود و به صورت dios نوشته میشود. زئوس به سبب ارتباط غیر مشروع با زنان مختلف چه شوهردار و چه بی شوهر در فرهنگ دینی ابراهیمی مانند اسلام و مسیحیت . . . مورد نفرت بوده است. مخصوصاً که همسران زئوس از میان خواهران او بوده و چندین فرزند هم از دختران خود دارد. بنابراین صفت بیغیرتی و فساد برای زئوس که دیوث نیز تلفظ میشود به جا به نظر میرسد.
به سرکرده یکصد قرمساق ، دیوث گویند.
فقط یعنی نامرد و بی غیرت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)