این شعر گواه بس بدین معنی
از حکم شریعتی و دیوانی.
مختاری.
این چنین کارها غم تو کندکه نه شرعی بود نه دیوانی.
عمادی شهریاری.
مراسمی که نه شرعی بود نه دیوانی.نجیب جرفاذقانی.
|| نوعی از خط اسلامی. رجوع به خط دیوانی شود : ببستم حرص را چشم و شکستم آز را دندان
چو میم اندر خط کاتب چو سین در حرف دیوانی.
خاقانی.
دیوانی. [ دی ] ( ص نسبی ) منسوب به درهم دیوانی که در مرو رایج بوده است و این نسبت عامیانه است و ظاهراً نسبت به دیوان سلطان باشد که آن کنایه از خالص بودن نقره آن دینار بود. ( از تاج العروس ).
دیوانی. [ دی ] ( ص نسبی ) منسوب است به دیوان که نام کوچه ای است بمرو و عده ای بدان منسوبند. ( از انساب سمعانی ).
دیوانی. [ دی ] ( اِخ ) ( امیر... ) یکی از امرای وهسودانیان یا روادیان. رجوع به روادیان شود.
دیوانی. [ دی ] ( اِخ ) ابوالعباس جعفربن وجیه بن حریث. از علی بن خشرم و غیره استماع حدیث نمود. ( از تاج العروس ).
دیوانی. [ دی ] ( اِخ ) اسماعیل. از اعیان قرن چهارم نیشابورمتوفی بسال 400 هَ. ق. رجوع به تاریخ بیهقی شود.