دیوانه کنی و پس گریزی
هشیار نه ای مگر که مستی.
خاقانی.
گفتم بگوشه ای بنشینم چو عاقلان دیوانه ام کند چو پریوار بگذرد.
سعدی.
پیش پدرش فرستاد که این عاقل نمیشود و مرا نیز دیوانه کرد. ( گلستان ).دیوانه میکند دل صاحب تمیز را
هرگه که التفات پریوار میکند.
سعدی.