لغت نامه دهخدا
دیوانخانه. [ دی ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو با 231 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).
فرهنگ فارسی
عدالتخانه، جای قضاوت وحکمرانی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
مترادف ها
بازار، میدان، محکمه، دادگاه، دیوانخانه، محل اجتماع عموم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
دیوان خانه ؛ بارگاه سلطنت. ( ناظم الاطباء ) .
- || محل قضاوت و حکومت و عدالتخانه. ( ناظم الاطباء ) .
- || دار الحکومه. ( ناظم الاطباء ) .
- || اطاق شورا. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به دیوانخانه شود.
- || محل قضاوت و حکومت و عدالتخانه. ( ناظم الاطباء ) .
- || دار الحکومه. ( ناظم الاطباء ) .
- || اطاق شورا. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به دیوانخانه شود.